این بهترین و زیبا ترین خواب دیشبم بود.
مدال بعدی میرسه به خوابی که در مورد آقای تسلا، استاد زیبا، جذاب، منحصر به فرد، باهوش و دلپذیر خودم دیدم.
خواب می دیدم که درون یه مدرسه ی حوصله سر بر و خاکستری هستم. مدرسه خیلی شلوغ بود و اصلا خوشم نمی اومد توی همچین مدرسه ی پر هرج و مرجی درس بخونم. به معلم داشتیم که ابروهاش رو به شکل افتضاحی تتو کرده بود. این خانوم میانسال، ظاهرا ابروهاشو به خاطر اصلاح مداوم و زیاد از دست داده بود و حالا تصمیم گرفته بود اون ها رو تتو کنه. ولی یک شکلی تتو کرده بود که اصلا دوست نداشتم چشمم به ابرو هاش بخوره. دقیقا مثل این بود که با خودکار، یه زاویه ی باز بالای چشم ها بکشی. دقیقا این شکلی:
و به همین نازکی. خلاصه این خانوم معلم یه جمعیت هفتاد هشتاد نفری رو توی یه کلاس جمع کرد و خواست که یه واحد درسی رو یکباره تدریس کنه و این مسئولیت رو از سر خودش باز کنه.
بین تایم استراحت کلاس مشغول صحبت با خانومه شدم. گفتم: این درس ها رو به شکل دیگه ای به ما یاد می دادن، فقط یه درسی بود که خیلی دوست داشتم حتما یادش بگیرم اما از دستش دادم. خیلی دلم برای روش تدریس و استادای قدیمم تنگ شده.
معلم گفت: منظورت کدوم استادا هست؟
من و معلم گوشه ای از کلاس بودیم و تمام منظره ی کلاس قابل دیدن بود. گفتم: من یک زمان فاصله ام با تسلا به اندازه ی میز شما و اون صندلی آخر کلاس بود.
دوباره هم اشک پای مشک من کار دستم داد و با فکر کردن به دنیایی که ترک کردم مثل ابر بهار گریه کردم و یادم اومد که چقدر اون روز دوست داشتم تدریس تسلا رو ببینم ولی سر کلاسش خوابم برده بود و اون همه زیبایی رو از دست دادم و هنوز حسرت اون روز ها برام مونده.
حالا من میدونم که چهار روز دیگه که رفتم اون دنیا و مجدد برادر تسلا رو دیدم دوباره خجالتی و تخس میشم و انگار نه انگار که قدر دلم براش تنگ شده. میدونم دیگه.
از همه ی این ها که بگذریم خواب های دیشب با خودش هشدار داشت. مرد جوانی رو می دیدم که دختری رو درون عمارت یا خونه ای متروکه و ویلایی نگه داشته بود. اون دختر خیلی ناراحت بود. درون خونه دو یا سه نسخه از این دختر می دیدم. برای من نماد تکه تکه شدن روحه. زمانی که اعتیاد داشتم خواب هایی با این سمبل زیاد می دیدم. یعنی یک آدم که چند نسخه ازش درون یک محوطه یا خونه وجود داشت و حال روحی خوبی نداشت، یعنی افسرده و غمگین بود.
نظرات
ارسال نظر