رمان بازگشت به لموریا 3| پست 172

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

حس می کنم منظورش این بود که: اجازه نده شک و تردید و احساس بلاتکلیفی یا ترس بهت غلبه کنه و جلوی پیشرفت ات رو بگیره. انتخاب کردن بهت کمک می کنه تجارب جدیدی به دست بیاری و احساس قدرت و رهایی از جبر رو تجربه کنی. انتخاب های پیش روی تو فراتر از اون چیزی هست که فکر می کنی. جا برای خلاقیت خیلی زیاده.

.

.

.

از طرف ارغوان به راهنمایان روحی

سلام وقت شما بخیر باشه. حال شما چطوره؟ من امروز عصر کمی با دوستانم حرف زدم و نقاشی کشیدم. با رسیدن غروب کمی احساس کمبود انرژی و سردرد دارم ولی در مجموع حالم خوبه و می خوام بعد یکی دو ساعت مراقبه دوباره مشغول کارهام بشم. امروز خواب جمعی از شما رو دیدم که در مورد طیف وسیع تجارب و موقعیت ها و درس هایی گفتید که می تونم در پیش بگیرم و حس کردم می تونم با شما همسفر هستی باشم. راستش نمی دونستم یک روح کهن دیگه چندان چیزی برای تجربه کردن داشته باشه. شما اندوه درونی من بابت اتفاقاتی که افتاده رو به وضوح دیدید و گفتید همه ی این ها فقط واسطه ای برای کسب تجربه ی عشق یا درک عشق ورزیدن بوده. اوه! من همیشه فکر می کردم این ریسک پذیری هام برای عشق ورزیدن از شدت حماقت و ساده لوحیم هست یا طمع ام برای قهرمان بازی. هر وقت به انسانی محبت می کردم و قلبم رو به نحوی می شکست خیلی احساس پوچی بهم دست می داد یا گاهی فکر انتقام جویی به سراغم می اومد. همیشه فکر می کردم نیاز دارم که بهم عشق ورزیده بشه اما حالا دوست دارم قدرت بیشتری در مورد عشق ورزیدن به دست بیارم چون می بینم توانایی فعلی برای ابراز احساسات درونیم کافی نیست. نمی دونم کم و کیف فرصتی که برای تموم کردن این سطح از زندگی دارم چقدره اما به هر صورت تا زمانی که فرصت باشه دوست دارم به تلاش خودم ادامه بدم و هر زمان هم مقدور باشه این سطح رو ترک می کنم. چیزی که در حال حاضر خیلی خوشحالم می کنه نوشتن کتاب های بیشتری در مورد علم تعبیر خواب روان شناسی هست. به جز این هم چندان کار بخصوصی ازم ساخته نیست. فقط کمی نگران شدم که نکنه این چند امتحان آخر رو گند بزنم و بین ما فاصله ایجاد بشه.

بیشتر از این وقت شما رو نمی گیرم. ممنون میشم اگر توصیه یا نصیحت یا پیشنهادی داشتید از طریق خواب ها به اطلاعم برسونید. شب تون بخیر باشه.

.

.

.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...