این خواب برای من نماد دو دلی و تصمیماتی بود که اون زمان توی سر داشتم اما نمی دونستم کدوم تصمیم بهتر و مناسبت تره. در نهایت طول کشید تا بتونم در مورد ترک دانشگاه اقدام کنم و تا مدت ها بعد از ترک دانشگاه احساس می کردم نمی تونم زندگی مو از نو شروع کنم و از فرصت های دیگه ای که دارم استفاده ببرم. چون به من اینطور یاد داده بودن که کنار گذاشتن درس و دانشگاه به معنی سقوط و به قعر رفتنه. تازه باید با کلی سوال و جواب و سرزنش و تحقیر از طرف اطرافیانم کنار می اومدم.
وعده ای که درون خواب می شنیدم در مورد پسری که به من علاقه داره، برام نماد خواسته ها و اهدافی بود که توی سر داشتم. چیز هایی که دوست داشتم تجربه کنم اما درون محیط دانشگاه برام مقدور نبود. مشکل من فقط دانشگاه نبود. مشکل من اون بخش از جامعه بود. آدم هایی که اطرافم بودن رو دوست نداشتم. توقعات و مسئولیت هایی که برام می تراشیدن رو دوست نداشتم. علاقه داشتم وقت و انرژیمو صرف یادگیری چیز های بهتری کنم.
.
.
.
از طرف ارغوان به راهنمایان روحیم
سلام وقت شما بخیر باشه. حال من خوبه حال شما چطوره؟ امروز متوجه شدم که تبلتم خیلی سردش هست و با کاموا براش لباس درست کردم، البته هنوز کمی کار داره. و کارت ها، نه، اونطور که انتظار دارم پیش نمیرن. کاملا نظرم درباره ی طراحی کارت اول متحول شد، با این که براش یه سری اسکچ هم زده بودم. و این که من دوست ندارم خروجی کارم نقاشی دیجیتال باشه. ولی توقعات گروه بازی سازی رو می شناسید که...
حس می کنم باید بیشتر در مورد سمبل شناسی طرح ها و عناصر کارت های بازی شبیه سازی بنویسم و فکر کنم. از نظر من، نوشتن و توضیح و تشریح شون با یک ادبیات مناسب و واضح به مراتب مفید تر از صرفا نقاشی کارت ها هست. چون شاید اصلا بچه های فعلی گروه بازی سازی موفق نشن این بازی رو طراحی کنن ولی باید نتیجه ی کارهامو در دسترس بذارم تا اگر گذر یک بازی ساز دیگه به نوشته هام خورد، بتونه الهام بگیره و کار نیمه تمام منو به اتمام برسونه.
حس می کنم نه توانایی شو دارم نه فرصتش رو که مهارت های ریاضی یا برنامه نویسی مو طی زندگی فعلی تقویت کنم اما می تونم هنوز چیز های زیادی در مورد علم تعبیر خواب روان شناسی بنویسم. اتفاقات امشب با یک ناشر خلاق و قوی مکاتبه کردم و منتظرم ببینه آیا حاضره کتابامو منتشر کنه یا نه.
نظرات
ارسال نظر