از طرف ارغوان به راهنمایان روحی
سلام وقت شما بخیر باشه. حال من خوبه، حال شما چطوره؟ امیدوارم که حال شما هم رو به رو راه باشه. امروز حین انجام کارهای روزمره ام مقدار زیادی به محتوای این نامه و چیزهایی که بهتره بنویسم فکر کردم و ایده های مختلفی به ذهنم رسید. چیزی که بیشتر از همه فکرم رو مشغول کرد حرف اون روز بود که بهم گفتید: نسبت به قبل تحمل و صبرت بیشتر شده و این برای ما باعث شگفتی شده.
حرف شما واقعا خوشحالم کرد. معمولا همچین لحظاتی کم پیش میان. اما مساله ای که هست اینه که من چندان متوجه این تغییر به وجود اومده نیستم. احساسات خوب درونم بیشتر شده ولی نمی دونستم به مساله ی صبر ارتباط دارن.
حدس خودم اینه که طی نوشتن کتاب های اخیر این اتفاق هم رخ داده. قبل از این که به بیداری ذهنی برسم خیلی علاقه داشتم کتاب هایی بنویسم که محتوای خوبی داشته باشه اما نوشتن کتاب ها خوشحالم نمی کرد. خیلی هاشون رو نصفه کاره رها می کردم چون هیچ انگیزه و شوقی درونم ایجاد نمی شد. هیچ علاقه ای به طی کردن یک سفر ذهنی و کسب یک تجربه ی جدید نداشتم. اون زمان درباره ی موجودات فضایی می نوشتم اما نمی تونستم این موجودات رو باور کنم.
اینطور که متوجه شدم شما صبر رو مقابل احساساتی مثل خشم و عصبانیت می دونید. سابقا من به وفور آدم تند و پرخاشگری بودم و این کار رو مخصوصا زمانی انجام می دادم که احساس ناامنی داشتم. در حال حاضر نمی تونم بگم واقعا احساس امنیت دارم اما باور دارم که میشه تبدیل شد و من یه موجود از پیش نوشته شده درون یک تقدیر اجتناب ناپذیر نیستم.
اوه! و موضوعی چقدر ناراحتم کرد. گفتید این مژده رو بهت میدیم که به زودی به خونه بر میگردی.
فکر نمی کنم بتونم از این خبر واقعا و کاملا خوشحال باشم. مخصوصا الان که به ذوق اومدم تا بهتر و بیشتر در مورد علم تعبیر خواب روان شناسی بنویسم و اونطور که دوست دارم مفید باشم. نمی دونم منظور شما از زود یعنی چقدر، ولی بیشتر ترجیح میدم شرایط زندگیم و روانم بهتر بشه و بتونم بیشتر در مورد تعبیر خواب روان شناسی برای آدم ها بنویسم. می ترسم به خونه برم و مجبور بشم دوری و غیاب دوستانم رو تحمل کنم یا حسرت بیشتر کار کردم درون این سیاره برام بمونه. می ترسم که دیگه اجازه پیدا نکنم به این دنیا سفر کنم. نمی دونم چرا اما این خبر منو خیلی ناراحت کرد. از این که طی این زندگی درگیر مسائلی مثل اعتیاد و تند روی های رفتاری شدم یا این که دیدم برخی دوستانم چه انتخاب های پر ضرری در پیش گرفتن، خیلی خیلی ناراحتم.
فکر می کردم زمانی که خبر رفتن برسه باید به آینده و خونه فکر کنم. مثلا به این فکر کنم وقتی برگشتم به خونه می خوام چیکار کنم؟
نظرات
ارسال نظر