.
We are all collectively dreaming up the fieldwhile at the same time reciprocally being dreamdup by it, what Buddhism calls "dependent co-arising" (paticca samuppada-also reinstated an "interdependent co-ovising is what the Buddha woke up to under the Bodhi tree. It is the aspect of Buddha's impossible-to-describe-in-words enlightenment that can be expressed in conceptual terms. Dependent co arising is not something created by Buddhas, but rather, is something that is continually re-discovered.
It is the very condition of empirical reality.
ما آدم ها صاحب نوعی حافظه یا ناخودآگاه مشترک هستیم که گاهی در مورد لایه های مختلف این آگاهی، کمک می کنه تا تجارب خودمون رو اونطور که دوست داریم رقم بزنیم. دشواری کار همین سفر درونی و رسیدن به شناخت عمیق از لایه های مختلف روان هست. پائول عقیده داره تجربه ای که امثال بودا به دست آوردن یک تجربه ی جدید و دست ساخته نیست. سطوحی از آگاهی درون ذهن و روان تک تک ماست که با تلاش و سفر به درون، قابل دستیابیه.
تمام روز بی حوصله بودم. احتمال میدم چون امروز صبح فراموش کردم چایی بخورم. دیشب هم با ناراحتی به خواب رفتم، به خاطر آزار و اذیت های دیگران. مثل این ایمیل های تهدیدی آمیزی که هر چند وقت یک بار میاد یا این نیلوفر که فقط بلده از من انتقاد کنه. اما کارهامو تموم کردم. عصر هم چند تا از دوستان پارسا اومده بودن با همسرشون که جلوی اون ها یهو نطقم باز شد و کلی در مورد مراقبه و تجربیات خوبی که میشه به واسطه اش به دست آورد گفتم. اینطور حرف زدن ها حالمو عوض می کنه و باعث خوشحالیم میشه. در مورد کارت های بازی تقریبا هیچ کاری انجام ندادم. فقط کمی در مورد سمبل ها نوشتم و فکر کردم. مدت زیادی از شروع تلاشم برای آماده کردن کارت ها میگذره. خیلی چیز های یاد گرفتم اما هنوز دست آوردی نداشتم که حقیقتا بهم حس اطمینان خاطر بده.
الهه نقاشی جدیدی کشید و برام فرستاد و خواست نظرمو بگم. الهه کار نقاشی رو تفننی و با فواصل زمانی طولانی انجام میده. اما واقعا طوری نقاشی میکشه که باعث تعجبم میشه. اون روش هایی رو برای کشیدن برخی فرم ها به کار می بره که من بعد از این همه سال هنوز نمی دونم چطور پیاده شون کنم. رنگ آمیزی و فرم سازیش هم جوریه که کاملا با عادت های من فرق داره و حتی نمی تونم ازش تقلید کنم. شما هر علمی رو دنبال کنی و در موردش تجارب قابل توجهی به دست بیاری، می تونی درون جامعه، خودت رو با اون علم معرفی کنی و جامعه هم به اعتبار رزومه ای که داری می پذیره که مثلا تو یه نقاش یا مجسمه سازی. اما داشتن یک رزومه ی خوب به معنی احساس ثروت ذهنی نیست. من در مورد نقاشی احساس ثروت ذهنی ندارم. چون می دونم به رغم داشتن یک آرشیو پر و پیمون، نتونستم خیلی از چیز هایی که مد نظرم بوده رو خلق کنم. در حالی که نقاشایی رو می شناسم که خیلی وقت هم نیست کار نقاشی رو شروع کردن اما به راحتی فرم های مد نظر منو خلق می کنن و براشون مثل آب خوردنه. دلیل این که تعریف دیگران از نقاشی هام یا بقیه ی کارهام مثل همین روان شناسی برام ناخوش آینده همینه که به یاد میارم چقدر در مورد کسب برخی تجارب و یاد گرفتن بعضی مهارت ها، عاجز و ناتوانم.
نظرات
ارسال نظر