از طرف ارغوان به استادان روحی
سلام وقت شما بخیر باشه. حال من خوبه، حال شما چطوره؟ هدفم از نوشتن این نامه این بود که ایده ای رو مطرح کنم و بپرسم که آیا از نظر شما این ایده کارآمد و مفیده؟ مدت زیادی بود که گاها فکر می کردم چطور میشه ترس ها رو بیشتر شناخت و زمانی که در خواب به صورت بیمارگونه ای ظاهر میشن تفسیر درستی در موردشون نوشتن. امروز داشتم مطالبی از تجارب ادگار کیسی رو می خوندم. روان شناس ها عقیده دارن یک ترس ریشه در اتفاقات گذشته داره. ادگار کیسی با تایید این موضوع گفته که ترس بیمار گونه از یک پدیده یا اتفاق یا موقعیت، لزوما به خاطر یک شوک یا اتفاق در زندگی فعلی نیست و گاها ممکنه به خاطر اتفاقات و موقعیت هایی باشه که طی زندگی های گذشته مون تجربه کردیم. در واقع میگن که یک زمان یک موقعیت یا اتفاق ناگهانی برای یک فرد رخ داده و این اتفاق به صورت یک زخم درون فرد مونده و هر بار فرد در مواجهه با چیز هایی قرار می گیره که مرتبط با نحوه ی شکل گیری اون زخم هستن، به سرعت واکنش نشون میده و احساس خطر و ترس به سراغش میاد. چون می ترسه که اون اتفاق خاص دوباره براش رخ بده. فرق فوبیا با ترس معمول اینه که فرد دچار فوبیا مغلوب ترسش شده. وگرنه در حالت عادی من اگر یک شعله ی آتش نزدیکم بشه می ترسم چون می دونم این آتش می تونه منو بسوزونه. اما اینطور نیستم که از آتش فراری باشم، نه، به راحتی در طول روز ازش استفاده می کنم، حین کار کردن با آتش آرامش دارم و دست و پای خودم رو گم نمی کنم و آشناییم با خطر ها و فواید و رفتار آتش، کمک می کنه تا ازش بهره های زیادی ببرم. اما فوبیا گاها اینطوریه که فرد درگیر اصلا ریشه ی شکل گیریش رو نمی دونه یا فکر می کنه می دونه. یا ممکنه فرد حتی ندونه درگیر چه ترسیه و به هر صورت یک احساس یا انرژی منفی که زیر مجموعه ی ترسه بهش غلبه کرده باشه و اونو به سمت کارها و رفتار ها و تصمیم های مختلفی هدایت کنه. من می خواستم بدونم میشه ترس هایی که درون خواب می بینیم رو به شیوه ی ارجاع به گذشته تفسیر کرد؟ به طور مثال ممکنه من به طور واضح درون خواب ببینم که درگیر ترس از گربه هستم. وقتی از خواب بیدار میشم نمی دونم چرا از این گربه ترسیدم. چرا گربه باعث وحشتم شد؟ من می تونستم در صورت تهاجم گربه با این هیکل درشتم باهاش بجنگم پس چرا حین خواب، این ترس به من غلبه کرد؟
من این خواب رو از نظر روان شناسی اینطور تفسیر می کنم: گربه یک موجود فراغت طلب و شادیه که معمولا مشغول استراحته. من گاهی نیاز دارم که درون زندگیم مثل یه گربه باشم اما گاها ممکنه از گربه بودن بترسم. به طور مثال بترسم که به این رفتار ها یا موقعیت ها اعتیاد پیدا کنم. یا مثلا اطرافیانم آدم هایی بودن که همیشه منو بابت نحوه ی گذروندن اوقات فراغتم سرزنش کردن و بار ها بهم صفت هایی مثل تنبل رو چسبوندن. به هر صورت یک موقعیت فراموش شده این ترس رو درون من ایجاد کرده و این خواب انگار که می خواد بگه یک ترسی در رابطه با سمبل گربه درون تو هست که این روز ها داره روی رفتار و عملکردت تاثیر میذاره. به درونت سفر کن و ریشه ی این ترس رو پیدا کن چون با این مکاشفه می تونی به این ترس شناخت پیدا کنی و ریشه اش رو خشک کنی. خشک کردن ریشه کمک می کنه این ترس به قدرت گرفتن خودش ادامه نده و در ادامه باهاش مبارزه کنی و شکستش بدی. که میشه به این فرآیند همون صفت آگاهی رو نسبت داد. آگاهی ای که مثل باطل کردن جادو عمل می کنه.
.
.
.
نظرات
ارسال نظر