جان دی که دانش سری داشت و جادوگر بود در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی در انگلستان درگاهی برای ارتباط با این موجودات با سطح بالاتر هوشمندی گشود. این ماکروبها تمایلی ندارند مورد مزاحمت آفت های سطح پایین تری مثل جان دی قرار بگیرند (صدای خنده ی حضار). ماکروبها خوب یا بد نیستند. خوب یا بد شمردن آن ها اشتباه است. اما به هر حال برای این که داستان با مختصرا بگویم، ماکروب ها به جان دی گفتند: مشکلت چیست؟ و وقتی جواب او را شنیدند گفتند: برای ما کار سختی نیست، می توانیم مشکل شما را حل کنیم.
جان دی متوجه شد برای دریافت اطلاعاتی که ماکروب ها ارائه می دادند با ضمیر شخص خودش، هزاران سال با زمان مادی و فیزیکی ما وقت لازم بود. سبک کار جان دی با نام جادوی اینوکایی معروف است. تصاویر رنگارنگ و قشنگ و گاهی کودکانه ای که درباره ی جادوگران وجود دارد را دیده اید؟ هیچ دقت کرده اید چه تعداد سمبل ستاره و سیاره در این تصاویر وجود دارد؟ وقتی جان دی با سبک اینوکایی خود شروع به دریافت اطلاعات کرد، متوجه شد که این حجم اطلاعات برای دریافت توسط او و ادوارد کلی و چند نفر دیگری که با او کار می کردند بیش از حد بزرگ است. به همین دلیل شرکای زیادی در اروپا برای خود دست و پا کرد. تمام خانواده های ایلومیناتی و خاندان های اشرافی سیاه همزمان به کار دریافت مشغول شدند. اما قاعدتا باید ردی از این همه علاقه و درگیری با دانش سری از طرف این خانواده ها در تاریخ پیدا شود. به همین دلیل است که در این دوران باز-زایی عظیمی در دانش های رمزی می بینیم. این دانش ها ناگهان تبدیل به چیزی شبیه مد بزرگ آن روزگار شد. تمام دانشمندان دست اندر کار، شبانه روز به دانش وسیعی می پرداختند که از طریق ضمیر افراد دریافت کننده پذیرفته میشد.
مدتی بعد دریافتند که نه تنها این اطلاعات بسیار وسیع و عظیم هستند، بلکه درک آن ها نیز برایشان مشکل تا غیر ممکن است. دانش محتوایی بسیار پیشرفته بود، بسیار فراتر از چیزی که این افراد بتوانند تفسیر کنند. پس از مدتی دریافتند که کارکردن مجزای این افراد روش درستی نیست و باید این افراد را در محل مخصوص دانشمندان گرد هم آورند. به این محل ها دانشگاه می گوییم. واژه ی انگلیسی برای دانشگاه یونیورسیتی، از دو بخش تشکیل شده: یونیورس، به معنای جهان و سیتی به معنای شهر: شهر های جهان. واژه ی دیگر کالج است که از ریشه ی کولاژ یا کنار هم چینی می آید. تحقیقی منفرد کافی نبود. این دانشگاه ها را برای من و شما و مادربزرگ ما درست نکردند که بتوانیم در آن ها درس بخوانیم و فارغ التحصیل شویم. آن ها به ما اهمیتی نمی دهند، هرگز اهمیتی نداده اند. امروز می توانیم به دانشگاه برویم، شکر خدا این امتیاز را به ما هم داده اند. اما پدران من و شما شاید حتی تا پنجاه سال پیش هم امتیاز تحصیل کردن را نداشتند. زمان بسیار کوتاهی پیش از این، پدران ما در زمین های کشاورزی عرق می ریختند و حیران بودند که هدف از زندگی چیست و چرا زندگی چنین سختی دارند. اگر شما برای انسانیت دلسوزی و ترحمی حس نمی کنید، دست کم باید برای خاندانی که در آن متولد شده اید دل بسوزانید. پدران شما تمام عمرشان را به کار برده وار گذراندند تا به پاسخ سوال هایشان برسند، تا به جایی برسند. اگر نمی خواهید برای انسانیت بجنگید، دست کم به خاطر بردگی پدران و پدربزرگ تان باید وارد این جنگ شوید.
نظرات
ارسال نظر