رمان بازگشت به لموریا 3| پست صد و هجدهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

گفتم: دوباره منو برد سمت چشمه و تشنه برگردوند.

الهه خندید. گفت: حتما میاد بهت میگه. صبر داشته باش. ازش بخواه بیاد بهت بگه.

الهه از جریانات اخیر و دردسر ها و حملات روحیش گفت. ازم خواست وضعیت چاکراها و سیستم انرژیکیش رو ببینم. گفتم: مطمئن نیستم الان درست می بینم یا نه، حس می کنم هاله ات پاکسازی و تقویت بیشتری نیاز داره.

الهه دوباره خندید. گفت: آره منم همچین حسی دارم. دارم روش کار می کنم.

به الهه گفتم: می دونی چیه، من هر روز برای لمورا نامه می نوشتم. چند روز پیش گفتم من همه اش یادم میاد که شما قدیما به حرف من اهمیت ندادید و یادم میاد که لمورایی که باهاشون طی زندگی فعلی هم دیدار کردم همین طورن یعنی حرف من براشون اعتبار نداره. گفتم از این بابت ناراحتم و نمی تونم طی زندگی فعلیم ذهنمو مشغول این تجربه هایی کنم که اینقدر رنجم میدن. برای همین دیگه براتون نامه نمی نویسم که دیگه این چیزا یادم نیاد و گذشته برام مرور نشه و تمرکز کنم روی کارای فعلیم.

الهه گفت: به نظرم این که تمرکز کنی روی کار های فعلی بهتره. گذشته هویت تو هستش ولی نباید بهش زیاد وصل باشی وگنه سمت جلو نمیری. من خیلی خواب اینجوری دیدم که استادا گفتن گذشته هر چی که بوده رها کنم و با خودم حمل شون نکنم. چون فقط کوله بارمو سنگین می کنه و حرکت مو کند.

من از فرصت استفاده کردم و سوالی که اخیرا خیلی ذهنمو مشغول کرده بود رو ازش پرسیدم. گفتم: به نظرت وقتی بمیریم تمام آگاهی مون به دنیای دیگه ای سفر می کنه؟ چون من گاهی احساس می کنم بخشی از آگاهیم زمینیه و می میرم و این ها خاطرات و دلتنگی های روحمه و من در اصل یه موجود زمینی ام که نمی تونم هیچ وقت لمورا رو ببینم و باهاشون زندگی کنم.

الهه گفت: تمام آگاهی ما حتما به دنیای دیگه سفر می کنه. روح هر تجربه و آگاهی ای که داره و هر اطلاعاتی رو با خودش می بره اون دنیا. فقط نمی تونه از اون دنیا یا جای دیگه به اینجا بیاره. این کار چندان ساده ای نیست. (توی برخی متون هم نوشتن که سیاره ی زمین به خاطر وجود ضلع تاریک به نحوی ساکنینش هیپنوتیزم میشن و افراد، گذشته شون رو فراموش می کنن و بیداری اغلب پروسه ی ساده ای نیست.)

الهه ازم پرسید: تا حالا تنفس شکمی داشتی؟ حالت مراقبه ی نشسته. نفس عمیق بکشی بیاریش بالا از چاکراهات و توی ریه، بعد ببریش بالا توی چاکراهای بالاتر.

گفتم: آره روش خیلی خوبیه. من یک بار هر چی مراقبه می کردم انگار فایده نداشت یعنی یه مشکلی بود که برطرف نمیشد. توی خواب دیدم که گفتن به حالت نشسته یا لوتوس مراقبه کن، چون من همیشه عادت دارم حین مراقبه دراز بکشم.

الهه گفت: آره منم همچین عادتی دارم. اوایل به صورت نشسته مراقبه انجام می دادم چون اذیت میشدم دراز کشیدم. این اواخر فیلمی دیدم و متوجه شدم مراقبه ی نشسته خیلی خوبه و مجددا انجامش دادم. دیدم حین یک جلسه تاثیر خیلی خوبی رو ایجاد می کنه.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...