رمان بازگشت به لموریا 3| پست صد و سیزدهم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۸ فروردین ۱۴۰۰ - ۰۰:۳۷ | ۰ دیدگاهمن خیلی دوست داشتم که می تونستم کاری کنم تا دوستان آسمونیم رو تحت تاثیر قرار بدم و چیزی به زیبایی اون احساسی که بهم میدن رو بهشون برگردونم اما نمی دونم چطور و این حس زیاد خوبی نیست.
گاهی وقتا که کارامو مرور می کنم و با زندگی شما مقایسه اش می کنم حس می کنم مثل یه گوریل ام که تازه داره یه سری رفتار های ابتدایی رو یاد می گیره و از این که در مقابل شما این شکلی هستم خجالت می کشم.
امشب داشتم به بهبود وضعیت کسب و کارم فکر می کردم و با خودم فکر کردم از کجا بفهمم که دارم با نیت خوبی این کار رو انجام میدم؟ از کجا بفهمم که اسیر طمع ام هستم یا دارم در مورد عشق فعالیت می کنم؟ رسیدن به جواب این سوالات برام چندان ساده نیست.
اول این نامه به شما سلام نکردم چون اونطور متوجه شدم همیشه دارم توی ذهنم خطاب به شما حرف می زنم. خواب های رمانتیک منو هم که هنوز پاک می کنید تا بتونم راحت تر تمرکز کنم. ولی خب عرف نامه نگاری اینه که آغاز و پایان داشته باشه. پس من یک خداحافظی نمادین هم انجام میدم و این نامه رو به پایان می رسونم.
.
.
.
از طرف ارغوان به فرشته کاسیل
سلام وقت شما بخیر باشه. چند روز پیش خوابی دیدم که چند فرشته درونش حضور داشتن. من نمی دونم اون ها کی بودن اما بهتر دیدم طی این نامه از همه تون تشکر کنم. من از تهه قلبم آرزو دارم که بتونم تا پایان زندگی فعلیم، نقاشی های زیبایی برای شما بکشم، به زیبایی و خوش آیندی اون احساس و انرژی زیبایی که شما به من میدید. حال من خوبه، حال شما چطوره؟
کمک های شما بسیار تاثیر گذار بود و می تونم حس کنم که انرژیم واقعا بهتر شده. این روز ها کار عقب افتاده ای ندارم. هدفم هنوز طراحی اون کارت های بازی هست. هنوز کار تصویرگری شون رو شروع نکردم و صرفا در مورد کم و کیف شون فکر می کنم و ایده هام رو توی ذهنم پرورش میدم یا مطالبی در مورد شون می نویسم. طبیعتا دوست دارم زود تر آماده شون کنم و نتیجه ی کارم رو ببینم اما هنوز از نتیجه فاصله دارم و گاها از خودم می پرسم نکنه از کم کاری منه که هنوز نتونستم تصویرگری کارت ها رو شروع کنم؟
و یک موضوع خیلی مهم که دوست داشتم توی این نامه بنویسم و حتی فکر کردن بهش باعث میشه گرمای شدیدی رو درون چاکرای تاج و قلبم احساس کنم. احساس می کنم انگیزه ی روشن و فوق العاده ای برای نامه نگاری و صحبت با موجوداتی مثل شما پیدا کردم و اون احساسات آزار دهنده که نمی ذاشت راحت نامه بنویسم از ذهنم خارج شدن. من حقیقتا دوست دارم از موجوداتی مثل شما تاثیر بپذیرم. این یک مساله ی کاملا بدیهی و رایجه که ما آدم ها از دوستان خودمون تاثیر می پذیریم و کم کم کارهایی رو انجام میدیم که مقبول دوستان مون باشه. خب من دوست دارم که شما دوست من باشید و کارهایی رو انجام بدم که شما ازم انتظار دارید یا انجام دادنش از نظر شما خوبه.
خیلی خیلی خوشحال شدم که باهاتون صحبت کردم. بیشتر از این وقت شما رو نمی گیرم. شب تون بخیر باشه.
نظرات
ارسال نظر