رمان بازگشت به لموریا 3| پست صد و هفتم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

.

ساعت نزدیک 6 صبحه. تمام شب داشتم ایرادای بازیمو می گرفتم. یه بازی ساده به کمک یه ماشین بازی سازی سطح پایین ساختم. کار ایراد گیری و بهبودش خیلی طاقت فرسا تر از اون چیزی بود که فکرشو می کردم و به این نتیجه رسیدم که هنوز باید ساعت ها برای بهبودش کار کنم. با خودم فکر می کنم اگر یه بازی ساده اینقدر ازم وقت می گیره، آیا واقعا فرصت می کنم قبل از مردنم، بازی اصلی رو به جای خوبی برسونم؟

تصمیم گرفتم به جای این که هر روز یا هر شب، همزمان به چند وظیفه ی مختلف رسیدگی کنم یا از هر کدوم ذره ایشو انجام بدم، هر شب روی یک خواسته تمرکز کنم. دیشب همه اش مشغول تست بازی بودم و مراقبه هم انجام دادم. امشب همه اش باگ بازی رو برطرف می کردم. فردا شب انتخاب های مختلفی دارم، یا این که مشغول طراحی بازی بشم یا ترجمه و مقالاتم رو بنویسم یا زبان بخونم و دایره ی لغاتم رو افزایش بدم. ترجیحم اینه که زبان بخونم، چون حس می کنم توی روز های اخیر، این مورد رو کمتر از بقیه انجام دادم.

روز گذشته پیغام های دریافتی قابل ملاحظه ای هم داشتم. همه شون هم می خواستن درباره ی مسائلی مثل مراقبه، چاکرا و بیداری ذهنی بدونن. بعد از چند روزه پر از حمله و مبارزه با احساسات سطح پایین، این طور صحبت ها می تونه حالم رو خوب کنه.

باید صبحونه مو بخورم و قبل از این که مثل دیروز، کم خوابی باعث تخریب انرژیم بشه، به دنیای خواب ها سفر کنم. طی سیکل خواب قبلیم می دیدم که بدنم رو شستم و تمیز کردم. این کار نماد پاکسازی انرژی ها و افکار منفی و زائده که در طول روز به خاطر شرایط زندگی ایجاد میشن. این زوائد طبیعی هستن و با پاکسازی مداوم میشه به راحتی ازشون خلاص شد. اما توی خواب دیدم که راه دریچه ی روی زمین گرفته شده بود. منظورم لوله ی خروج آب حموم بود. راهش رو باز کردم و از دست انرژی های منفی خلاص شدم.

توی خواب با خودم می گفتم: گاهی اوقات هست که ما می دونیم انرژی و فکر منفی ای که داره آزارمون میده چیه اما خودمون جلوی خلاص شدن از دستش رو گرفتیم. خواب هایی با موضوع چرک و کثافت همگی نقطه ی مشترکی دارن. اون ها همگی قصد دارن بگن که اون فکرای منفی لعنتی رو دور بریز و اجازه نده توی ذهنت رسوب کنن.

دیروز می دونستم که باید استراحت کنم و تایم مراقبه و پاکسازیم کافی بوده و می دونستم که الان برای ترمیم و تکمیل شدن سیستم انرژیکیم تنها و تنها نیاز به خواب دارم، اما اهمیت ندادم. حس می کنم این خواب، نوعی واکنش به اینطور کار های جاهلانه ام هست.

حالا که فکر می کنم شاید بهتر باشه فردا شب رو به تایپ کردم مقالاتی که تلمبار کردم اختصاص بدم چون تعداد شون خیلی خیلی زیاد شده و طی چند هفته ی اخیر، فرصت زیادی برای رسیدگی به این کار نداشتم. بله باید در قالب تایپیست بخزم و یک کار حسابی انجام بدم.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...