رمان بازگشت به لموریا 3| پست هشتاد و نهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

.

از طرف ارغوان به فرشته کاسیل

سلام وقت شما بخیر باشه. چند روز پیش خوابی دیدم که چند فرشته درونش حضور داشتن. من نمی دونم اون ها کی بودن اما بهتر دیدم طی این نامه از همه تون تشکر کنم. من از تهه قلبم آرزو دارم که بتونم تا پایان زندگی فعلیم، نقاشی های زیبایی برای شما بکشم، به زیبایی و خوش آیندی اون احساس و انرژی زیبایی که شما به من میدید. حال من خوبه، حال شما چطوره؟

کمک های شما بسیار تاثیر گذار بود و می تونم حس کنم که انرژیم واقعا بهتر شده. این روز ها کار عقب افتاده ای ندارم. هدفم هنوز طراحی اون کارت های بازی هست. هنوز کار تصویرگری شون رو شروع نکردم و صرفا در مورد کم و کیف شون فکر می کنم و ایده هام رو توی ذهنم پرورش میدم یا مطالبی در مورد شون می نویسم. طبیعتا دوست دارم زود تر آماده شون کنم و نتیجه ی کارم رو ببینم اما هنوز از نتیجه فاصله دارم و گاها از خودم می پرسم نکنه از کم کاری منه که هنوز نتونستم تصویرگری کارت ها رو شروع کنم؟

و یک موضوع خیلی مهم که دوست داشتم توی این نامه بنویسم و حتی فکر کردن بهش باعث میشه گرمای شدیدی رو درون چاکرای تاج و قلبم احساس کنم. احساس می کنم انگیزه ی روشن و فوق العاده ای برای نامه نگاری و صحبت با موجوداتی مثل شما پیدا کردم و اون احساسات آزار دهنده که نمی ذاشت راحت نامه بنویسم از ذهنم خارج شدن. من حقیقتا دوست دارم از موجوداتی مثل شما تاثیر بپذیرم. این یک مساله ی کاملا بدیهی و رایجه که ما آدم ها از دوستان خودمون تاثیر می پذیریم و کم کم کارهایی رو انجام میدیم که مقبول دوستان مون باشه. خب من دوست دارم که شما دوست من باشید و کارهایی رو انجام بدم که شما ازم انتظار دارید یا انجام دادنش از نظر شما خوبه.

خیلی خیلی خوشحال شدم که باهاتون صحبت کردم. بیشتر از این وقت شما رو نمی گیرم. شب تون بخیر باشه.

.

.

.

خواب می دیدم یک سپاه جنگی به شکل سنتیش، یعنی با زره آهنی درشت و مشکی رنگ، به قصد تصرف یک سرزمین باستانی، لشکرکشی کرده بودن. این سپاه یک سپاه مردانه نبود. زنان و مردان اندکی بودن که به زبانی حرف می زدن که شباهت زیادی به فرانسوی داشت. درون صحرایی اتراق کرده بودن و مشغول استراحت بودن. چون مسیر زیادی رو طی کرده بودن و تازه به اون سرزمین رسیده بودن.

کمی اونطرف تر، پشت تپه ها، یک لشکر کاملا زنانه کمین کرده بود. درست پشت تپه های شنی. این زنان بیابان گرد، از این که سرزمین شون داشت توسط اقوام قدرت طلب و پیشرفته تر مورد تاخت و تاز قرار می گرفت و تصرف می شد بسیار خشمگین بودن. مرد هاشون ظاهرا همگی برای جنگ رفته بودن و این ها تنها شده بودن و تصمیم گرفته بودن با هر چیزی که دارن من جمله ابزار کشاورزی آهنی و تیز بجنگن.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...