رمان بازگشت به لموریا 3| پست هفتاد و یکم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

.

.

.

.

از طرف ارغوان به دوستان لمورم

سلام دوستای عزیزم، حالتون چطوره؟ حال من خیلی خوبه و حسابی داره بهم خوش می گذره و از اون موقعیت هاییه که آرزو می کنم هزار سال فرصت بودن درون شون رو داشته باشم. الان که دارم این نامه رو می نویسم ساعت 8 صبحه. می خواستم که دیشب براتون نامه ای نویسم ولی احساس می کنم فراموش کردم که این کار رو انجام بدم. دیشب داشتم می نوشتم، دو ساعتی خوابیدم و اوه! نمی دونید چه خواب مضحکی دیدم. یکی از مسائلی که منو بابتش دست میندازن یا شوخی می کنن اینه که خیلی خواب ماچ و بوس و اینجور موقعیت های رمانتیک می بینم. دیشب هم داشتم خواب می دیدم موجوداتی قصد دارن منو بترسونن و منو وارد پورتال ها و دنیاهای تاریکی می کردن ولی من خیلی خنگ و بچه بودم و اینقدر در مورد خیال پردازی های رمانتیکم براشون حرف زدم که اصطلاحا مخ شون رو خوردم و هر چه بیشتر سعی می کردن منو درگیر تراژدی یا ترس و وحشت کنن، منم داستان های رمانتیکم رو با پیاز داغ بیشتری تعریف می کردم. در نهایت هم انگار یکی از دوستان مون از خواب بیدارم کرد. به ساعت که نگاه کردم، ساعت 5 و 5 دقیقه ی صبح بود. این که اینقدر خواب های رمانتیک می بینم برام سمبل این هست که دوست دارم موجود تاثیر گذار تری باشم و تغییر ایجاد کنم، حالا چه درون خودم چه درون محیط اطرافم.

خواب دیشب هم برام نماد اینه که تلاش برای خلاق بودن و ایجاد تغییر مثبت، کمک می کنه تا بتونم ترس هامو بشناسم و بهشون غلبه کنم. در مجموع خواب خیلی مفیدی بود.

خواب های اخیرم تمرکز بیشتری روی اهمیت خلاقیت و مهارت های روانی مرتبط با تاثیر گذاری یا کاریزما دارن.

در رابطه با وضعیت روانیم باید بگم که گاها درگیری هام شدید میشه اما حس می کنم اگر از این قدرت ذهنیم در کلمه پردازی برای نوشتن متن های مفید یا حتی یادداشت های روزانه استفاده کنم، کمک می کنه تا این انرژی شدید به نحوی رام و هدایت بشه و بتونم مهارش کنم تا بهم آسیب نزنه یا منو وادار به گرفتن تصمیماتی نکنه که ممکنه آرامش خودم یا دیگران رو از بین ببره. اخیرا به طور مداوم کارهایی برای انجام دادن دارم. کارهای متنوعی که انجام دادن شون اجباری نیست و به علاوه باعث ایجاد سود و منفعت مادی و معنوی میشن که از این بابت خوشحالم. فقط احساس می کنم روح پیکاسو منو بعد از اون چیز هایی که در موردش گفتم ترک کره و حین نقاشی کشیدن احساس ناامنی زیادی دارن و در کل انگار مثل قبل نیستم. البته شاید دارم اشتباه می کنم و همه چیز عادیه.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...