رمان بازگشت به لموریا 3| پست پنجاه و هفتم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۳ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۸:۲۸ | ۰ دیدگاهراهنما گفت: این که اینجا بمونی و به تجارب و معاملات کشاورز ها کمک کنی نقش به مراتب مفید تریه. این افراد اغلب حین معامله ی محصولات شون به مشکل می خورن و کسی نیست که حق شون رو بگیره. وجود یکی مثل تو با توجه به نفوذی که داری می تونه بسیار کمک دهنده باشه.
همه ی ما قابلیت ها و پتانسیل های متفاوتی داریم. آرزو ها و امیال مختلفی رو مرور می کنیم اما چطور می تونیم بفهمیم که بهترین انتخاب و بهترین موقعیت کدومه؟ فکر می کنم ما فقط باید انتخاب کنیم که می خوایم توی این دنیا مفید باشیم یا شرور؟ همین انتخاب باعث میشه واضح ترین مسیری که کمک می کنه کامل ترین نقش خودمون رو بازی کنیم، جلوی ما قرار بگیره.
.
.
.
ساعت 2 ظهره و چند ساعتی میشه که از خواب بیدار شدم. روزمو با یک خبر خوب در مورد پیشرفت بیزنسم شروع کردم و یکی از نامه نگاری های سرنوشت سازم بالاخره به نتیجه ای که انتظار داشتم رسید. مقداری به کارهام رسیدم. امروز قصد دارم از صفحات یکی از اسکچ بوک هام که طی سال های اخیر به تدریج تکمیل کردم عکس برداری کنم و ازش یه فایل پی دی اف تهیه کنم و برای همیشه به سرزمین آرشیو بسپارمش. در واقع به سرزمین Archive.org
خوبی این سایت اینه که حتی اگر همه مون منقرض بشیم هم احتمالا سرور هاش درون کاسه کوزه های سرزمین مصر باقی می مونه و اطلاعاتی که بهش سپردیم زنده می مونه. تازه سخت گیری خاصی هم در مورد محتوایی که بهش می سپاریم نداره. از اون سایت هائیه که شاید نشه به راحتی درونش یک محتوای بخصوص رو پیدا کرد اما تقریبا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو داره. بخصوص چیز هایی بسیار قدیمی و کمیاب مثل نقاشی ها، کتابا و فیلمای قدیمی. من اکتشافات بسیار ارزنده ای درون این سایت داشتم. در واقع میشه درونش یک کالکشن داشت. خیلی ها رو دیدم که مجموعه ای از کتابا یا نقاشی ها رو کلکسیون می کنن و گشت و گذار درون این سایت رو مثل من دوست دارن.
امروز می خوام برای لمورین ها یک نامه ی فدایت شوم جانانه بنویسم و بعد هم پارچه های بوم نقاشیمو برش بزنم و مرتب کنم و خلاصه که اینچنین است.
.
.
.
نظرات
ارسال نظر