رمان بازگشت به لموریا 3| پست چهل و نهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

.

.

چقدر سریع جواب نامه مو دادن! توی خواب می دیدم که یک مانیتور جلومه و یک نفر که فقط صداشو می شنیدم مشغول کشیدن نقاشی دیجیتاله. صداش دخترونه بود. مهارت خیلی خوبی داشت. سعی می کرد به زبون ساده توضیح بده تا متوجه بشم. می گفت: نیازی نیست همیشه از کلیت های پیچیده شروع به طراحی المان ها کنیم، هر کلیت از کلی اجزای کوچک با خطوط ساده شروع شده که میشه دونه دونه و به راحتی ترسیم شون کرد و بعد به هم وصل شون کرد. یک انگشتر طراحی کرد. یک انگشتر طلایی با نگین سرخ.

این انگشتر رو وارد یک محیط کرد که پوشیده از آب بود. من گفتم: یه جوری باشه که انگار انگشتر نفس میکشه و بالا و پایین میره.

دختر اول از همه همین ایده رو در مورد انگشتر اعمال کرد اما بعد گفت: نظرت راجب این چیه؟

و بعد آب دریا رو دچار جزر و مد کرد و منظره ی زیبا تری ایجاد شد.

این خواب برای من نماد نحوه ی تکمیل ایده های ذهنی به کمک شهوده. این که اجازه بدی خوده شهود مراحل کار رو تعیین کنه و تو فقط انجام دهنده و تکمیل کننده باشی. چشم سوم یا شهود ما یک طرح کامل و پر جزئیات رو قادره در لحظه ببینه و مثل یک کامپیوتر بسیار هوشمند برنامه ریزی کنه. بحث اینه که آگاهی سطحی ما قادر نیست در لحظه تمام این جزئیات رو ببینه و درک کنه و نوعی رابطه ی اعتمادی بین ما و شهودمون وجود داره. آب در تعبیر خواب روان شناسی سمبل شهودات و احساسات سیال تری هست که درون ما انسان ها وجود داره. من از آب ها به قلمرو ناخودآگاه یاد میکنم درست مثل دریا ها و اقیانوس های سطح زمین. ما درون این اقیانوس ها مشغول زندگی هستیم و اونها خشکی های ما رو محاصره کردن. درون این اقیانوس ها اکوسیستم بسیار وسیعی هست که ما اغلب هیچ ارتباط مستقیمی باهاش نمی گیریم با این که زندگی روزمره ی ما بر روی این آب ها تاثیر میذاره و این دریا ها هم حسابی روی زندگی ما تاثیر میذارن و حیات ما بهشون وابسته است. آیا ما نفس می کشیم یا این طبیعته که به ما قدرت نفس کشیدن و زندگی میده؟ ما از طریق شهودمون می تونیم به این طبیعت وصل باشیم و همین آهنگ منظم طبیعت می تونه به ما بگه که زندگی چیه و چه انتخاب هایی می تونیم داشته باشیم.

.

.

.

از طرف ارغوان به دوستای لمورم

سلام وقت تون بخیر باشه. حالتون چطوره؟ حال من خوبه فقط فکر می کنم بهتر بود به تلویزیون نگاه نمی کردم. احساس می کنم باعث شد انرژیم کمی خراب بشه. امروز و دیشب مجسمه هامو رنگ کردم و نقاشی کشیدم. خودمو حسابی سرگرم کردم، حالا دوباره برگشتم به دنیای هیجان انگیز تعبیر خواب روان شناسی.

امروز خوابی دیدم که حس می کنم ازم می خواست عجول نباشم و از مسیرم لذت ببرم. خواب می دیدم که یه دختر دبیرستانی هستم شایدم کم سن تر و به طور پنهانی با یک مرد معلم ازدواج کردم. خونواده ام در جریان ازدواجم نبودن و قطعا خوش شون هم نمی اومد که به این سرعت ازدواج کنم. اون مرد گرچه با من ازدواج کرده بود اما انگار من اصلا براش مهم نبودم. دلم می خواست غذایی برای خونه ام ببرم. اما فرصت آشپزی نداشتم. موفق هم نمی شدم غذای خوبی پیدا کنم. از خونواده ام هم نمی تونستم کمک بگیرم. این خواب برای من سمبل یه هدف یا برنامه ی خیلی ابتدایی و ناقصه که مثل یه خیال واهیه. درست نمی دونم واکنش ذهنم نسبت به چه موضوعیه. ولی توی این خواب احساس پوچی و بی ارزش بودن داشتم. داره در مورد هدفی حرف می زنه که در مورد انجامش مطمئن نیستم چون ذاتش چندان برام روشن نیست یا اصلا آمادگی دنبال کردنش رو ندارم. در موردش خیلی خام و کم تجربه ام. شاید منظورش کسب و کار جدیدمه که نمی دونم چطور مشکلاتش رو حل کنم، به علاوه اونقدرا هم بهش علاقه ای ندارم. چون قبلا چند بار خواستم انجامش بدم اما هر بار شکست خوردم و به نتیجه ی خاصی نرسید. راستش چندان امیدی ندارم که این بار هم به نتیجه برسه. فقط تصمیم گرفتم تلاش خودمو انجام بدم.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...