رمان بازگشت به لموریا 3| پست سی و چهارم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۲ فروردین ۱۴۰۰ - ۰۴:۱۶ | ۰ دیدگاهما می تونیم به کمک تربیت رفتاری، کنش های مخرب و غیر مفید خودمون رو کنار بذاریم. همون طور که بار ها این کار رو کردیم. ما نسل ها و فرزندان خودمون رو طوری که دوست داشتیم تربیت کردیم. گرچه این تربیت ها همیشه لزوما درست از روی خیر خواهی نبوده. ما بار ها تلاش کردیم تا حیوانات رو تربیت کنیم. تعداد زیادی از گونه های حیوانی رو تربیت کردیم و ازشون برای خواسته ها و منافع خودمون استفاده کردیم. تربیت پذیری یکی از مسائل جالب و بسیار مهمیه که می تونه نحوه ی زندگی ما رو به کل تغییر بده. یکی از اشتباهات فاحش و پر تکرار ما در مورد علوم تربیتی این بوده که زمان تدوین برنامه های تربیتی، اخلاقیات مناسبی تدوین نکردیم و بار ها در طول تاریخ، به نفع یک ایده یا هدف سودجویانه ی خاص، عمل تربیت کردن رو انجام دادیم.
تا به حال درون خواب هاتون، جنگ بین حیوانات رو دیدید؟ یورش بردن و آزار دادن دیگران عمل جالبی نیست. چنین خوابی می تونه سمبل این موضوع باشه که ما با یک سری عادت ها یا تربیت های نادرست به جنگ یک رفتار یا غریزه ی دیگه میریم و بهش آسیب می زنیم. رفتاری سلسله ای که در زندگی روزمره و جوامع سیاره ی ما کم نبوده و نیست.
اونطور که از خواب ها متوجه شدم، برای ایجاد تربیت بهینه تر یا برخورد منطقی تر با عادت ها و رفتار های نادرست، باید از انرژی ها و عوامل بیرونی کمک گرفت. چیز هایی که در اصل خارج از حوزه ی خودآگاه انسان قرار دارن اما قادر به فعال ساختن این سطوح هستیم.
به طور مثال ما انسان ها یا حیوانات، قادر به تولید مواد خوراکی به کمک ارگان های بدن خودمون نیستیم اما می تونیم روی خاکی که زندگی می کنیم، گیاهان رو پرورش بدیم و از محصولات خاک تغذیه کنیم. این محصولات نیاز های مختلفی از ما رو تامین می کنن. برخی از اون ها نقش دارویی و درمانی دارن. برخی مصارف دارویی و درمانی دارن. برخی مصارف صنعتی دارن. میشه ازشون برای زیبایی یا تولید لباس استفاده کرد و خیلی استفاده های جالب دیگه. به موازات این تعاملات فیزیکی با طبیعت، روان ما هم قادره مهارت های روانی رو از طریق درک و دریافت مفاهیم یا انرژی های جهان هستی به دست بیاره. اصطلاحا ما قادریم بذر خرد و آگاهی رو درون خودمون بکاریم و پرورش بدیم و از این طریق، مهارت های روانی خودمون رو پرورش بدیم.
.
.
.
صبح بعد از چند ساعت کار کردن کمی مراقبه انجام دادم و به خواب رفتم. خواب می دیدم یه عالمه تخم مرغ توی خونه داشتم. درست نمی دونم این تخم مرغا از کجا اومده بودن اما بیشتر از اونی بودن که بتونم نگه شون دارم و استفاده کنم.
به حیاط خونه رفتم و باغچه و تمام حیاط رو پر از گربه های ریز و درشت دیدم. گربه ها خیلی گرسنه بودن. فقط یکی دو تا از اون ها بالغ و درشت بودن و بقیه بچه گربه به حساب میومدن. من واقعا نتونستم جلوی این همه ملوس و کیوت بودن گربه ها دووم بیارم. رفتم تخم مرغا رو آب پز کردم و آوردم و بین گربه ها پخش کردم.
اون ها خیلی خوشحال شدم. کم کم دیدم که می تونم باهاشون صحبت کنم. تله پاتی می کردیم. ازشون می پرسیدم با هم چه نسبتی دارید؟ کی مامان گربه هاست؟ و از این جور سوالا.
نظرات
ارسال نظر