رمان بازگشت به لموریا 3| پست بیست و هفتم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

امروز مقدار زیادی استراحت کردم، کارهامو پیش بردم و خوراکی خوردم. در کل همه چیز خوب بود و بهم خوش گذشت. چیز های خیلی زیادی یاد گرفتم. بعد از این که توی نامه ام ازتون پرسیدم چرا جنگ شما و آنوناکی ها اینقدر طول کشیده، خواب هام تغییر کرد و کمی دلهره آور شد. خواب ها چیز های زیادی در مورد تاریکی بهم یاد دادن. چیزی که برام از همه جالب تر بود این بوده که مهارت های روانی مهم تر از هر قدرت فیزیکی یا متافیزیکی به نظر می رسن. قدرت ها و امکانات، بدون داشتن یک روان سالم بعضا حتی خیلی خطرناک جلوه می کنن. خب این موضوع برام خوشحال کننده بود. چون من عملا قدرت فیزیکی خاصی ندارم. خیلی از کارهایی که آدم های عادی به راحتی انجام میدن از من ساخته نیست اما روان شناسی و تقویت مهارت های روانی رو دوست دارم.

دیروز قبل از خواب، آرزو کردم کاش یک چیز بسیار الهام بخش اتفاق بیوفته. یک آدم جالب، یک بازی جالب یا اثری که بتونه منو به وجد بیاره و باعث بشه که چیز جدیدی یاد بگیرم. انتظار نداشتم این جرقه رو از طریق خواب ها دریافت کنم. خواب هایی که دیدم واقعا الهام بخش و زیبا بودن. می دونید از دنیای شما چه چیزی رو خیلی دوست دارم؟ این که شهروندای شما با همدیگه رفتار به مراتب خیلی خوبی دارن. و این که ندیدم شما درگیر روزمرگی باشید. فرصت برای خلاق بودن و یادگرفتن چیز های جدید برای شهروندای شما بسیار بسیار فراهمه و کسی سعی نداره اصطلاحا شیرشون رو بدوشه و ازشون سو استفاده کنه.

خیلی دوست دارم روزی رو ببینم که مردم سطح سیاره ی زمین هم بتونن اینطور زندگی کنن. توی دنیای فعلی من، آدم های روان پریش و سو استفاده گر زیادی وجود دارن. زندگی کردن توی این دنیا پر از ریسکه. شک و تردید و لحظات دلهره آور زیادی وجود داره. رسانه ها اغلب مفاهیم مضر و بیمارگونه ای رو ترند می کنن. نه که چیز خوب نباشه، هست اما خب، مثل یک جنگه. هر لحظه ممکنه بهت حمله بشه و تحت فشار قرار بگیری.

از خواب های امروزم، چیز دیگه ای هم یاد گرفتم. در مورد ارتعاشات. خیلی وقت پیش جایی خونده بودم که تمرکز و مراقبه ی صحیح میتونه باعث بشه که موجودات سو استفاده گر، حتی علاقه ای نداشته باشن لمست کنن. خیلی دوست داشتم بدونم این اتفاق چطور ممکنه؟ چون در این صورت میشه امنیت و آرامش قابل ملاحظه ای به دست آورد. اینطور که از خواب هام فهمیدم، ارتعاشات بالا و مثبت و قوی، در نتیجه ی یک جریان مداوم تمرکزی ایجاد میشن. توی خوابم بت یا مجسمه ای رو دیدم که برادری تاریک به کمک مراسمات و کارهای پلید، انرژی تاریکی رو درونش جمع کرده بود. اون ها ذهن و فکر و عمل شون رو روی یک خواسته متمرکز کرده بودن. اون ها انرژی خودشون رو یکجا سرمایه گذاری کرده بودن. اون بت مثل ماشینی بود که از طمع ورزی و ترس و خشم تغذیه می کرد و فقط افرادی که به اندازه ی کافی دارای چنین احساساتی بودن می تونستن در مجاورتش قرار بگیرن.

اون بت یا مجسمه هر چیزی غیر از این ارتعاشات پلید رو سعی داشت از خودش دور کنه چون براش مضر بود و می دونست زندگی شو به خطر میندازه.

من دوست ندارم حس ترس بهم غالب بشه. دوست ندارم موجودات پلید بهم نزدیک بشن یا حتی صداشون رو بشنوم. حس می کنم بهترین کار برای قدرت مند شدن و افزایش ارتعاش اینه که تمرکزم رو متوجه کار ها و فکر هایی کنم که بر اساس عشق شکل گرفتن و اجازه ندم که بی تفاوتی یا ناآگاهی بهم غالب بشه و تمرکزم رو به سمت مسائل سطح پایین کنه.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...