رمان بازگشت به لموریا 3| پست بیست و دوم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

در حال حاضر کمی سردرگم هستم. در این حد می دونم که باید بشینم و اون کارت ها رو کامل کنم. اولش فکر می کردم کار راحتی باشه ولی اعتماد به نفسم در مورد نوشتن، بیشتر از نقاشی کشیدنه. یکمی هم نیاز به استراحت دارم. از اون هایی نیستم که بتونم همزمان به چندین چالش رسیدگی کنم و درگیری همزمان با کار، پروژه های شخصیم، گفت و گو هایی که باید انجام بدم و خواسته هایی که دیگران ازم دارن بهم احساس ناامنی میده. روحم هم یک جورایی بهم هشدار داده که مراقب باشم که درگیر روزمرگی و طمع های رایج نشم. مثل طمع برای کسب پول یا محبوبیت و اینطور مسائل.

.

.

.

کار خلاقانه معمولا چیزی نیست که بشه با شهرت یا پول بیشتر به مقدار بیشتری انجامش داد. هر آدمی به اندازه ی تمرکز و وقتی که صرف می کنه، کار های خلاقانه انجام میده. همه ی ما، آدم های سرشناس یا ثروتمندی رو می شناسیم که قادرن تاثیر زیادی روی دیگران بذارن. اما واقعا چه نوع تاثیری؟ تعلیم دادن ربطی به میزان شهرت و پول نداره. تعلیم دادن با دلسوزی و وقت گذاشتن قابل توجه گره خورده. کار های خلاقانه ای که انجام میدیم در درجه ی اول راهی برای به جریان افتادن انرژی و گسترش فردی خوده ماست. در طول زمان ممکنه این کار های خلاقانه ی ما، دیگران رو به وجد بیاره. ممکنه عده ای رو تعلیم بده و باعث بشه که اون ها هم موجودات خلاق تری بشن. ممکنه باعث شه به شکل سالم تری زندگی کنن. یعنی به کمک کار کردن با انرژی خلاقیت، یک زندگی بهینه تر رو ایجاد کنن.

اما واقعا کی میتونه بگه یک فرد مشهور یا سرشناس، تونسته چه مقدار روی دیگران تاثیر مثبت بذاره و کمک کنه که موجودات بهتری باشن؟ این موضوع به پارامتر های زیادی بستگی داره و اخلاقیات بی شماری رو در بر میگیره. مطالعات بخصوصی هم می طلبه. به علاوه لازمه فرد مطالعه کننده، حساسیت بخصوصی هم نسبت به انرژی داشته باشه تا بتونه کم و کیف نوع تاثیر فرد خلاق رو اندازه گیری کنه.

همه ی ما افراد زیادی رو می شناسیم که سرشناس هستن اما کارهایی که انجام میدن بیشتر از این که پیام و انرژی خوبی داشته باشه، داره یک سری عادت ها و رفتار های مخرب و نابهنجار رو رواج میده.

من ترجیح میدم قبل از انتظار یک کار خلاقانه ی جدید، با خودم فکر کنم که فلسفه ی کاری که تولید کردم چیه؟ به طور مثال ممکنه حین کشیدن یک نقاشی به صورت کاملا بداهه پیش رفته باشم یا حداقل بخشی از انگیزه ها و انرژی هایی که برای خلق اثر به کار گرفتم برام تشریح نشده و گنگ باشه.

در این حالت، وقتی قصد دارم نقاشی رو به دیگران نشون بدم، نوعی احساس ناامنی بهم دست میده. احساس می کنم دارم کاری از روی ناآگاهی انجام میدم که ممکنه عواقب بسیار غیر منتظره ای داشته باشه. به علاوه حس می کنم می تونستم قبل از انتشار اثر، کمی بهش فکر کنم و حداقل چند سوال از خودم بپرسم و به این واسطه، انرژی هایی که درون کارم هست رو توضیح بدم و از مخاطبم بخوام که بیشتر این جنبه ها رو ببینه و هدف منو در جهت خوب و سازنده درک کنه. گرچه می تونه الهامات شخصی خودشو هم داشته باشه.

داشتن الهامات شخصی به مراتب سخت تره. من خیلیا رو دیدم که وقتی نقاشی خاصی رو برای اولین بار می بینن، میگن که: من چیز بخصوصی در مورد نقاشی نمی دونم و نمی تونم نظر خاصی بدم.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...