رمان بازگشت به لموریا 3| پست بیستم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

نمی دونم در ادامه چه اتفاقی برام میوفته. نمی دونم هم که حق انتخاب دارم یا نه. اما اگر الان از من بپرسید؛ من دوست ندارم پیش پدر و مادرم برگردم یا از این سیاره برم. دوست ندارم برم و توی یه گوشه ی امن مثل یه موجود بازنشسته زندگی کنم. دلم می خواد پیش دوستای لمورم باشم و سفرمو با اون ها ادامه بدم.

دوستای من الان کجان؟ حالشون چجوره؟ اون هایی که مثل من درون تناسخات ابعاد پایین هستن حال شون چطوره؟ استاد من الان کجاست؟ همون مردی که منو بزرگ کرد و بهم یاد داد که مثل یه لمورین زندگی کنم؟ چرا اون توی خواب هام نیست؟

.

.

.

توی خواب می دیدم که چه قلمرو هایی بین زندگی من و آدم ها وجود داره. چه قلمرو هایی درون زندگی دیگران وجود داره که ازش بی اطلاع هستن.

دونه ها کاشته می شدن، پرورش داده می شدن. گیاهان کاشته شده گرده افشانی می کردن. گیاهان جدید به بار می نشستن و فرد باید تصمیم می گرفت بذر های کدوم گیاه رو مجددا پرورش بده و بیشتر تکثیر کنه و کدوم ها رو فراموش کنه.

تیدیان رو می دیدم که مشغول پرورش تعدادی گیاهه. اون بسیاری از قلمرو ها نمی دید. کار های زیادی انجام می داد اما تاثیر بسیاری از این کار ها رو حس نمی کرد. بذر هایی رو از دست می داد که باعث می شد ارتباط دنیاهامون کمتر و کمتر بشه.

نکنه این خواب داره آماده ام می کنه برای این که بپذیرم تیدیان پروژه ی منو نمی خواد و از گروه کنار گذاشته میشم؟ چون حین دیدن خواب، نوعی دلهره به من دست داد. هر چی باشه بعدا معلوم میشه. به هر صورت من در مقابل چنین اتفاقی چیکار باید انجام بدم؟ فقط مجبورم به کارم ادامه بدم و صبر کنم برای یک موقعیت بهتر. نباید بذارم چنین موضوعاتی دیگه ناراحتم کنه.

.

.

.

الان میشه حدودا 2 ماه که دیگه از هدفون و هنزفری برای مراقبه استفاده نکردم. یعنی در کل از این وسایل استفاده نکردم. اما احساس می کنم نتیجه ای که خواستم نگرفتم و عاقبتش بد بوده. این کار باعث شده نتونم مثل قبل خواب هامو به یاد بسپارم و بسیاری از خواب هامو فراموش می کنم یا نیمه کاره می مونن یا به سرعت از دنیای خواب و خلسه به بیرون کشیده میشم و صدا های اطراف آزارم میده.

از طرفی، خودم هم ترجیح میدم از فایل های صوتی استفاده کنم و مراقبه های لذت بخش تری داشته باشم.

یعنی واقعا باید خودمو آماده کنم که تیدیان ایده مو دور بریزه؟ آره، ناراحت میشم اما به فرض این اتفاقم افتاده، در مقابلش چه کاری می تونم انجام بدم؟ میرم با پارسا تعطیلات و خوش می گذرونم. برای پارسا نقاشی می کشم.

.

.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...