رمان بازگشت به لموریا 3| پست هجدهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

اون حشرات موذی و منزجر کننده برای من نماد انرژی های مزاحم و سطح پایینی هستن که از غفلت و بی تفاوتی آدم سو استفاده می کنن و به محدوده ی امن روانش نزدیک میشن. مثل افکار پارانوئیک و ناراحت کننده ای که امروز بهم غلبه کرده بود و آزارم میداد.

اتاق خواب یا محدوده ای که درونش استراحت می کنیم، در علم تعبیر خواب روان شناسی از اهمیت زیادی برخورداره. هر چیزی که درون این محدوده می بینیم نشون میده که انرژی اون سمبل تا چه اندازه به ما نزدیک شده و در حال تاثیر گذاشتن روی روان ماست. محل استراحت یا اتاق خواب یک محیط به شدت خصوصیه. این خواب برای من نماد اینه که باید بیشتر به سلامت روان خودم و فکر هایی که در انزوا و تنهایی به سراغم میاد اهمیت بدم. ظاهرا طی روز های اخیر غفلت کرده بودم و روحم فورا هشدار داد که حواست باشه داری چه بلایی سر خودت میاری. همیشه آدم هایی مثل پاریا و لوسی اطراف آدم نیستن که اجازه ندن اون فرد درون احساسات بد خودش اسیر نشه. یک چیز هایی هست که آدم باید در موردش آگاه و تعلیم دیده باشه. یک سری مهارت های روانی که بهش کمک می کنه درون چرخه های اعتیاد آمیز و بیمارگونه غرق نشه. مهارت هایی که بهش کمک می کنه ارتباط خودش با واقعیت رو از دست نده.

گیاهان درون خواب من رشد کرده بودن اما من فراموش کرده بودم به خودم غذا برسونم. این موضوع باعث شده بود نتونم در ادامه از گیاهان مراقبت کنم. این مدت مشغول ترجمه یا نوشتن مقالاتی در مورد روان شناسی بودم در حالی که در مورد سلامت روان خودم غفلت کرده بودم و از آرامش و خلوت خودم دور شده بودم و همه چیز داشت از کنترلم خارج میشد.

یادگرفتن و تقویت مهارت های روانی سخت تر از اون چیزیه که فکرشو می کردم. شاید هم به خاطر شغل و سبک زندگیمه که اینطور مشکلا برام پیش میاد. شاید هم طبیعیه و همه ممکنه به نسبت گاهی به این مشکلات دچار بشن. به هر صورت تجربه ی خوبی نبود. به جای این که تا این حد نگران سریعتر تحویل دادن پروژه هام باشم باید کمی به فکر آرامش و سلامت خودم باشم. اگر مریض بشم چطور می خوام این کار ها رو تموم کنم؟

در حال حاضر فقط نیاز به مراقبه و آرامش دارم. این کار حالمو بهتر میکنه.

.

.

.

از طرف ارغوان به دوستای لمورم

سلام... ببخشید که امروز نامه ی خوبی برای شما ننوشتم. از تهه قلبم معذرت می خوام. شما قلب بزرگی دارید. متاسفم که باهاتون اینطور صحبت کردم. خیلی دلتنگ شما هستم.

مشغول مراقبه بودم که ناگهان چیز هایی رو به یاد آوردم. چند سال پیش پسری رو دیدم که احتمالا دبیرستانی بود یا حتی کم سن تر. اما روح بسیار پیشرفته ای داشت. آخرین حضور خودش در صورت فلکی پلیاد رو به یاد می آورد. نمی دونم این اصطلاحی که گفتم درسته یا نه. فقط می دونم این پسر از پلایدین ها بود.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...