رمان بازگشت به لموریا 3| پست دهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

این اتفاق برای هر کسی می تونه رخ بده و صرفا مربوط به محتوای یک کتاب نیست. محتوای زائد می تونه در ارتباط و معاشرت با انسان ها، محیط های شغلی یا روزانه و تجارب روزمره هم ایجاد بشه.

خواب هایی مرتبط با دست شویی به همین دلیل خیلی رایجه. برخی به انباشت زوائد فکری اعتیاد پیدا می کنن و از این کار به شدت لذت می برن و نمی بینن که این کار چطور سلامت روانی شون رو به خطر میندازه و باعث فرسودگی شون میشه.

.

.

.

هر زمان که مثل امروز شروع می کنم به ترمیم انرژیم و قوی تر کردن تمرکز و اراده ام برای پیشبرد کارام، همزمان حمله هایی هم از اطراف شروع میشه تا تمرکزم رو بهم بزنن و انرژیم رو خراب کنن. امروز دوباره نیلوفر مزاحمم شد و با حرفا و انرژیش آزارم داد. چند تا ایمیل حال بهم زن هم پیدا کردم. نیلوفر حال روانی خیلی بدی داره و این طور که از حرفاش و گزارش اطرافیانش متوجه شدم یک روز فکر می کنه که باید حتما بره دکتر و درمان های سفت و سختی رو شروع کنه، یک روز هم فکر می کنه همه ی پزشکا و روان درمانگرا احمق و کودن هستن. منو هم که اصلا آدم حساب نمی کنه اما نمی دونم چرا هر وقت نیاز به انرژی دزدیدن داره یاد من میوفته. متوجه شدم اغلب افرادی که با انرژی ها کار می کنن و به یوگا و مدیتیشن و چاکرا درمانی علاقه دارن با مشکلاتی مثل من مواجه هستن و نمی دونن از دست موجودات زالو صفتی مثل نیلوفر باید چیکار کنن. بحث اینه که اینطور افراد دقیقا نیاز دارن که ذهن مون رو مشغول کنیم، ازشون منزجر بشیم و همون احساس بدی رو درون خودمون تقویت کنیم که درون اون ها وجود داره.

من تو این مواقع سعی می کنم استدلال کنم که طرف مقابلم در گذشته اشتباهات زیادی مرتکب شده و بلد نیست که به شکل سالمی با مشکلاتش دست و پنجه نرم کنه. قبلا تمام تلاش خودمو کردم که به نحوی بهش کمک کنم اما در مقابل دریافت کمک مقاومت نشون داده یا اصلا کمک خاصی از من ساخته نبوده. در حال حاضر هم اگر بخوام در مقابل کار ها و رفتار های بیمارگونه اش واکنشی نشون بدم، ممکنه بیشتر آسیب ببینه و از اون مهم تر، انرژی خودم هدر میده. انرژی ای که می تونم برای انجام یک کار مفید صرف کنم و از تجارب جدید خودم لذت ببرم.

طی سه روز اخیر حدود 100 صفحه نوشتم. من ترجیح میدم روزی 60 صفحه بنویسم. این کار بهم کمک می کنه ساعت های بیشتری  تمرکز کنم و چیز های بیشتری یاد بگیرم. این نوشته ها می تونن شامل یادداشت های روزانه یا مقاله هایی باشن که می نویسم. شامل کتاب ها و جزوه برداری یا هر چیزی که با نوشتن مرتبطه. این کار اغلب بهم کمک می کنه نقاط مختلفی از روانم رو کاوش و شناسایی کنم. جواب بسیاری از سوالاتم رو پیدا کنم و خلاقانه تر فکر کنم و تصمیم بگیرم. در مجموع کمک می کنه آرامش بیشتری داشته باشم.

.

.

.

چند سال پیش، توی یک روز عادی، مشغول صحبت با الهه بودم. الهه می گفت: امروز حین خلسه، موجودی رو دیدم از جنس آتش که چندین دست و پای اختاپوس مانند داشت. صدای مردانه و ضخیمی داشت. نزدیکم شد و گفت: منو به یاد میاری؟

الهه گفت: نه

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...