رمان بازگشت به لموریا 3| پست نهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

از طرف ارغوان به آقای پیکاسو، به روح پیکاسو که هاله ی زرد داره

سلام پابلوی عزیز، امیدوارم حال شما خوب باشه. حال من که خوبه و چند ساعتیه بیدار شدم. راستش یکم زیاد صبحونه خوردم. کار های مربوط به بیزنسم رو انجام دادم و مشغول تست بازی و نوشتن نامه برای شما هستم. روز لذت بخشیه. من هوای سرد رو دوست دارم. توی برخی مناطق اطراف برف اومده. امروز می خوام چارت رنگامو کلاژ کنم و توی دفتر بچسبونم. در مورد نقاشی، نقطه های زیادی برای شروع کردن دارم گرچه ترجیح میدم بیشتر مطالعه کنم. مثلا در مورد مینیاتور هنوز چیز خاصی نمی دونم.

دوست دارم بدونم مینیاتوریست ها چطور درباره ی گل ها فکر می کنن؟ چطور بیان شاعرانه ی خودشون رو با رنگ و بافت های ظریف و شورانگیز مینیاتور به تصویر میکشن؟ حس می کنم بتونم حسی که درون نوازندگی، سبک پست راک یا امبینت هست رو در قالب نقاشی تجربه کنم. حس می کنم کارهایی که انجام میدیم یا در واقع حرفه ی شخصی ما مثل نقاشی یا نوازندگی، صرفا وسیله ای هست برای کسب تجارب ناب و خالص. و صرف این که من یه نقاشم به این معنی نیست که نمی تونم حسی رو تجربه کنم که یه سازنده ی موسیقی امبینت قادره تجربه کنه.

.

.

.

نزدیک غروبه و تازه از خواب عمیقی بیدار شدم. خوابی می دیدم که داشت بهم هشدار می داد. مدت زیادی بود از این دست خواب ها ندیده بودم اما حتما اخیرا در مورد موضوعی دچار سهل انگاری شدم که این خواب اتفاق افتاده.

خواب می دیدم که به دستشویی رفتم اما دستشویی گیر کرده بود و من به دردسر افتاده بودم.

لحظاتی توی زندگی هست که ذهن و روان ما پر از انرژی های اضافی و زائد میشه که فرآیند فکر کردن و آرامش روانی ما رو مختل می کنن.

تا حالا بچه هایی رو دیدید که علاقه ای به دستشویی رفتن ندارن و محتویات سیستم گوارشی رو با هر زوری که شده نگه می دارن؟ بچه ها دلایل مختلفی برای این کار دارن. مثلا ممکنه این کار، یعنی رفتن به دستشویی براشون خسته کننده، آزار دهنده یا چندش آور باشه.

ما آدم های بالغ هم گاهی در سطح روانی و ذهنی ممکنه کار مشابهی رو انجام بدیم. ممکنه افکار زائد رو نگه داریم و مدام مرورشون کنیم و اجازه بدیم مسیر اندیشیدن و تجزیه و تحلیل ما رو مختل کنن. این کار، بیشتر از اونچه که فکر می کنیم می تونه به سیستم تجزیه و تحلیل ما آسیب بزنه. می تونه روی نحوه ی تصمیم گیری های روزمره ی ما تاثیر منفی بذاره و می تونه که باعث بشه نتونیم داده های بیشتری رو جذب و تحلیل کنیم و از این جهت ارتقا و تکامل پیدا کنیم.

به طور مثال من امروز کتابی رو مطالعه می کنم. بخشی از محتوای کتاب برام جالبه اما بخشی از کتاب روی مخمه و شاید اصلا به دردم نمی خوره یا خوشم ازش نمیاد. باید این بخش غیر مفید و زائد رو فراموش کنم و کنار بذارم اما ممکنه از این کار اجتناب کنم. به چند دلیل؛ مثلا ممکنه با خودم فکر کنم که من وقت بسیار زیادی رو برای مطالعه ی کتاب گذاشتم و یا مثلا پول زیادی رو برای خرید کتاب خرج کردم، در نتیجه باید تمام محتوای کتاب رو جذب کنم. باید از تمام کلماتش استفاده کنم. یا از اون بد تر، روی نویسنده ی کتاب تعصب داشته باشم! اون وقت ممکنه مقاومت بیشتری در برابر محتوای زائد از خودم نشون بدم. این کار ها ذهن و قوه ی استدلال آدم رو مختل می کنه.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...