رمان از ما بهترون 3| پست ششم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

به اتاق خودم برمیگردم و دکمه ي پیغام گیر آيینه قديمو فشار میدم و خودمو روي تخت فنري

سفید و کرمي رنگم میندازم .

در حال تماشاي کريستالي آويزون بالي تختم که صداي دختر جووني توي اتاق میپیچه .

هستم ، خانم پانیز خواستن که شما يه بار (POLISHER) -خانم آنیا ، من از شرکت پالیشر

ديگه براي ضبط بیلبرد لک لب تشريف بیارين .

از دست پاني ، اين سومین باره که براي لک لب مزخرفش توي زحمت میوفتم . اين دختر با

خودشم درگیهر. اين دفعه بايد جلوي دوربین بگم : فقط يه نظر درباره ي اين لک لب مزخرف

دارم ؛ آب دماغ! فقط همین!

پیغام بعدي با صداي يه مرد شروع میشه .

-سلم خانوم آنیا ، من از شبکه ي راديويي هواي آزاد تماس میگیرم ، خوشحال میشم اگه

بتونید با ما مصاحبه اي داشته باشید ، اگر فرصتش رو داشتید با شماره ي من تماس بگیريد .

يه گفت و گوي راديويي ، ...نه ، به نظرم مهم نیست ، شايد اگه يه دعوت تلويزيوني بود قبول

میکردم اما گفت و گوي راديويي براي من آب و نون نمیشه .

پیغام بعدي صدايي آشنا داره .

-آني...آني...خونه اي دختر ؟! عزيزم اگه تونستي فردا شب يه سر بیا خونه .

نمي دونم رامبد چه اصراري داره . هر هفته زنگ میزنه ، ...آني بیا خونه ، آني ! بیا ببینینمت

، آني ! ....

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...