حال به چهره ي واقعیم بر میگردم . خوشحالم که هنوز خودمو فراموش نکردم . من همون
آنیاي يه سال پیشم که تو يه خونه ي مشترک با آدما زندگي میکرد . من همون انیايي ام که اونو
6
Telegram.me/goldjar
از دنیاي خودش بیرون انداختن تا بتونن به همه ثابت کنن که وارد شدن به دنیاي آدما براي ما
کار سختي نیست .
من همون آنیام که همه اونو يه ديوونه فرض کردن . البته ديگه هیچ کدوم از اينا مهم نیست ،
چون من الن يه سال بزرگتر شدم . به عنوان 10 دختر زيباي هوازي شناخته شدم و جزء
100 زن ثروتمند دنیا شناخته شدم .
چرخي توي اتاق میزنم و بوت آلبالويي مو از پام در میارم . باروني مشکي رنگمو از کمد
بیرون میارم و بلفاصله بعد از پوشیدنش ، به مقصد خونه جیم میشم .
بار ديگه به نماي شکلتیه منزل شخصیم نگاه میکنم . به طرف پنجره ي بزرگ توي هال میرم
رو به نمايش میذاره . مسیراي معلق در هوا که (sprite city) که تمام شهر اسپرايت سیتي
محل عبور ترن هاي هوايي هستن ، به سرعت رنگ عوض میکنن . نور چراغ کومولوس
هاي تک دينام تا اين جا میرسه .
با شروع شب ، چراغاي جن نماي آسمون خراش ها به سرعت روشن میشه . عده اي پسر
جوون خاک زي و گیاه زي که اصل تو حال خودشون نیستن ، با يه کومولوس آلبالويي ، به
سرعت از جلوي پنجره رد میشن . صداي خنده هاي وحشتناکشون لحظه اي منو مي ترسونه ،
اما قبل از اين که بتونم واکنشي نشون بدم ، اونا رفتن .
از جلوي پنجره کنار میرم . توي آشپزخونه براي خودم قهوه ي گرم با شکلت داغ آماده میکنم
نخوره . Any . توي کل اسپرايت سیتي ، کسي نیست که از قهوه ي مارک
به چهره ي بشاش خودم ، روي شیشه ي قهوه ي نسابیده پوزخند میزنم . اون رژ لب قهوه اي
واقعا ايده ي مسخره اي بود . اگر اين قهوه ، فروشي هم داشته به خاطر لبخند جذاب من بوده !
نظرات
ارسال نظر