رمان از ما بهترون 3| پست چهارم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

حال به چهره ي واقعیم بر میگردم . خوشحالم که هنوز خودمو فراموش نکردم . من همون

آنیاي يه سال پیشم که تو يه خونه ي مشترک با آدما زندگي میکرد . من همون انیايي ام که اونو

6

Telegram.me/goldjar

از دنیاي خودش بیرون انداختن تا بتونن به همه ثابت کنن که وارد شدن به دنیاي آدما براي ما

کار سختي نیست .

من همون آنیام که همه اونو يه ديوونه فرض کردن . البته ديگه هیچ کدوم از اينا مهم نیست ،

چون من الن يه سال بزرگتر شدم . به عنوان 10 دختر زيباي هوازي شناخته شدم و جزء

100 زن ثروتمند دنیا شناخته شدم .

چرخي توي اتاق میزنم و بوت آلبالويي مو از پام در میارم . باروني مشکي رنگمو از کمد

بیرون میارم و بلفاصله بعد از پوشیدنش ، به مقصد خونه جیم میشم .

بار ديگه به نماي شکلتیه منزل شخصیم نگاه میکنم . به طرف پنجره ي بزرگ توي هال میرم

رو به نمايش میذاره . مسیراي معلق در هوا که (sprite city) که تمام شهر اسپرايت سیتي

محل عبور ترن هاي هوايي هستن ، به سرعت رنگ عوض میکنن . نور چراغ کومولوس

هاي تک دينام تا اين جا میرسه .

با شروع شب ، چراغاي جن نماي آسمون خراش ها به سرعت روشن میشه . عده اي پسر

جوون خاک زي و گیاه زي که اصل تو حال خودشون نیستن ، با يه کومولوس آلبالويي ، به

سرعت از جلوي پنجره رد میشن . صداي خنده هاي وحشتناکشون لحظه اي منو مي ترسونه ،

اما قبل از اين که بتونم واکنشي نشون بدم ، اونا رفتن .

از جلوي پنجره کنار میرم . توي آشپزخونه براي خودم قهوه ي گرم با شکلت داغ آماده میکنم

نخوره . Any . توي کل اسپرايت سیتي ، کسي نیست که از قهوه ي مارک

به چهره ي بشاش خودم ، روي شیشه ي قهوه ي نسابیده پوزخند میزنم . اون رژ لب قهوه اي

واقعا ايده ي مسخره اي بود . اگر اين قهوه ، فروشي هم داشته به خاطر لبخند جذاب من بوده !

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...