رمان از ما بهترون 3| پست دوم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

لبخندي میزنم و میگم : من ديگه بايد برم ، شیرين نگرانم میشه

بهرام اخم مسخره اي میکنه و میگه : مادر تو نمي خواد قبول کنه که تو ديگه بچه نیستي ؟

از روي صندلي بلند میشم و پالتومو که کمي بال رفته درست میکنم. دنبال يه جواب دندون

شکن میگردم . کیف مارک جیجومو روي دوشم میندازم . رنگش تقريبا با پالتوم سته .

با خنده میگم : خودت همین الن نگفتي که من هیچ وقت بزرگ نمیشم ؟

بهرام اخمي میکنه و میگه : السا!

چقدر از اين اسم جديد متنفرم .السا حتي از نحوه ي تلفظشم بدم میاد. کاش يه اسم شبیه اسم

خودم بود، مثل آنیتا يا حتي آنه. گاهي فراموش میکنم که من همون آنیام .

دستي زير موهام میکشم که به خاطر انواع روغن و حالت دهنده ها حسابي سنگین شده .ولي

خوب اين سنگیني به زيبايي النم مي ارزه.

چشمامو خمار میکنم و میگم : آکام جان ، شب خوبي داشته باشي و میز رو ترک میکنم

-کات!

صداي بیژن ، کارگردان فیلم ، توي کافه مي پیچه .اوف ، خدارو شکر! ديگه خستهام شده بود.

بلخره بعد ازچهار بار برداشت، به اين يکي انگار راضي شد.

به طرف بیژنمیرم . لبخند پیروزمندانه اي روي لب داره .با اون موهاي بلند جوگندمیش!...

چقدر از جنايمو بلند بدم میاد ولي اين يکي رو مجبورم تحمل کنم... با اون عینک

4

Telegram.me/goldjar

صورتیش !.... واقعا میگندوره آخر زمون شده، جنا باور نمیکنن واگرنه تا چند سال پیش کي

از اين خبرا بود که يهجن هوازي از اين کارا بکنه؟! حال شايد اون گیاه زياي پرمدعا اين

کارو میکردن و الکیکلس واسه خودشون میذاشتن ولي ما هوازيا از اين قرتي بازيا نمیکرديم

که! حال همه ياينا به کنار واقعا روش میشه ...مثل کارگردان سريالي به اين معروفیه . بلخره

اونعینک کذايیشو از رو چشماش برداشت. فک کنم از مدل نگاه من به عینکش تا حال

فهمیدهباشه ازش خوشم نمیاد واسه همینم هر وقت من میرم کنارش اون بشقابو از رو چشماي

ريزشکه انگار هیچ سفیدي نداره و همش مردمک سیاهه برمیداره ... گفتم چشماش،...

واقعاوقتي به چمشاش نگاه میکنم احساس میکنم برق میزنن اينا هم حتما به خاطر افکار

پلیدينکه تو سرش داره ! درست مثل برق چشم روباه مکار داخل پینوکیو!

بیژن: عالي بود آني ! عالي بودي!

سینا ، همکار بیژن ، که يه جن دو رگه ي گیاه زي و هوا زيه ، بالبخندي شیطاني که با اون

سعي داره چهره بي حالتشو مثل روح ببخشه به بهرام اشارهمیکنه و میگه : اين پسره زيادي

سرش شلوغه .

بیژن دستي توي موهاي بلندش میکشه ومیگه : متوجه شدم بعضي از دوس دختراش اونو آکام

صدا مي زنن ، به نظر تو اين مسخرهنیست آني ؟

شونه اي بال میندازم و میگم : طبیعیه ، اونا فقط ما رو توي فیلم میبینن ، خود منم وقتي تو

خیابونم ، السا صدا مي زنن . ديگه عادت کردم .

بیژن وسینا لبخندي میزنن . سینا هنوز با لبخند شیطانیش حرکات مسخره ي بهرام رو زير

نظرداره کامل مشخصه . که چقدر به بهرام حسودي میکنه البته خوب بعضي مواقع منم

بهبهرام حسودي میکنم چون واقعا خوبه پس زياد حسودي سینا مهم نیست ولي خوب اونم

زيادبد نیست فقط همش خودشو با بهرام مقايسه میکنه.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...