رمان از ما بهترون 2| پست صد و هفدهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه


دستگاه تایپ رو از زیر روزنامه باطله ها بیرون میکشم . بعد از پاک کردن گرد و خاکش متوجه میشم که جوهرش به اف رفته و چن جاش ناقص شده . خیلی عصبی میشم . خیلی ....هیچ اتفاقی گند تر از این نمیتونه باشه . دس به کار میشم و جعبه ابزارو باز میکنم .
همین طور که قطعه های دستگاه تایپ رو از هم جدا میکنم بارون هم شوروع به باریدن میکنه .
حدود دوئه بعد از نصفه شب ، ماشین تایپ ، رو به راه میشه . یه تست میزنم ببینم ردیفه یا نه .....
پر از خاطرات مبهم....گاهی خشمگین ....گاهی تو فکر عاشقانه مردن!
******
عده ی کمی به آرومی توی سالن نقاشی در رفت و آمدن ....
مامان توی بروج پیام میده: زنده ای ؟
مامان به طرز عجیبی این روزا شارژه ، چون هیچ وقت عادت نداشت این قدر صمیمی احوال پرسی کنه .
-اوهوم....
-یه سر بیا پایین، از سازمان اومدن با تو کار دارن ....
از سازمان !
موهامو مرتب میکنم و دکمه های پالتومو میبندم . سعی میکنم ریلکسی خودمو حفظ کنم .
طبقه ی پایین ، توی سالنی که یه دختر گیاه زیه هفت هشت ساله در حال پیانو زدنه ، اونو میبینم .
خوشحالم که دوباره میبینمش ....باید بهش حس واقعیمو بگم.
لباسای مارک و گرونی پوشیده و عینکشو از جیب روئی پالتوش آویزون کرده . جذاب تر از هر پسری به نظر میرسه . خیلی جذاب تر از اونی که به فکر خطور کنه .
عطر خیلی خوش بو و عصبی کننده ای زده . کاوه صد درجه متفاوت تر از زمان اردو برگشته تا به من ابراز علاقه کنه . برای این که راحت تر حرف بزنیم ، کنار گل خونه ی توی حیاط موسسه قدم میزنیم .....
خیلی خوبه که با خودت رو راست باشی و از گفتن حرف دلت نترسی ...امیدوارم فصل جدید زندگی من پر از اتفاقات خوب باشه ....

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...