رمان از ما بهترون 2| پست شصت و ششم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

با گفتن این جمله قهقهه ی خر خر دار اوستا از گوشه ی کومولوس بلند میشه ....

سر همه ی مامورا به طرف شبح اوستا که داره از توی سایه بیرون میاد میچرخه ....

حتی تاجر که گردن کلفت ترین مامور کمپانی به حساب میاد ؛ از ترس زنگ میبازه .....

پوزخندی میزنم و قلمو روی کاغذ ول میکنم .

اوستا همین طور که به میز نزدیک میشه ، سیگارشو از پشت گوشش ور میداره و میگه : کدوم کمپانی خشایث ؟.....هه....وقتی کلمه ی کمپانی رو میاری مضحک میشی...هه هه ....

متوجه میشم که آرین زیر چشمی و با عصبانیت به من نگاه میکنه . تا حالا ندیده کسی از من دفاع کنه ....

خشایث روی صندلیش مایل میشه و در حالی که سعی داره لبخندشو حفظ کنه ، میگه : کمپانی همون جائیه که تو عادت نداشتی براش کار کنی و الان هم به جائی میگیم که داره روی پرونده ی غلام کار میکنه ...

اوستا همین طور که میزو دور میزنه و دود سیگارشو وسط میز فوت میکنه ، میگه :از جمله ی دومت که میتونه جک سال شه ، میگذریم ....به عنوان رئیس جدید کمپانی توضیح بده که الان من به عنوان یه شاکی کمپانی ، به کجا باید شکایت کنم؟

همه ی مامورا به هم دیگه خیره میشن . خشایث بلافاصله جواب میده : مامولا کمپانی یه مسئول حقوقی و قضائی داره ...و اگر توی جلسات حاضر نبودید حداقل از اعلامیه های ما باید متوجه میشدید که تاجر این وظیفه رو داره ....

همه ی نگاها روی تاجر که داره خودشو خیس میکنه ، زوم میشه ....

اما بلافاصله خودشو جمع و جور میکنه و با غرور خاص خودش سرشو بالا میگیره و به رو به رو خیره میشه .

اوستا همین طور که خاکستر سیگارشو پشت صندلی آرین میریزه ، میگه : و اگه من بخوام بابت دزدیده شدن محموله ی توتونم توی ترانس لوگزامبورگ شکایت کنم ....اون وقت بازم باید به تاجر شکایت کنم ؟

با این حرف دهنم دو متر باز میشه و همه ی اعضا ، حتی خشایث نگاه استرس برانگیزی به تاجر میندازن ....

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...