رمان از ما بهترون 2| پست پنجاهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

پسره لحظه ای مکث میکنه و با شک و تردید به من خیره میشه .

با تعجب میگه : تو!؟

-اوهوم!

-یه دختر ؟ ...اونم تو ؟

-وا ...مگه من چمه ؟ ...نگفتی تو برای کی کار میکنی ؟

پسره دوباره اخم میکنه و میگه : لاشخور نیستم که واسه کارآگاهای فراری کار کنم . من واسه پاتوق رامبدم .

با شنیدن اسم رامبد میزنم زیر خنده .

نگاه پسره با تعجب مخلوط میشه . اون فک میکنه من از بیمارستان روانی اومدم .

-ببینم پسر ، شما نوچه های رامبد مثل خودش چشمتون دنبال دختر مردمه ؟

پسره میگه : جون؟.....نفهمیدم چی گفتی ضعیفه !

-همونی که شنیدی ...حالا خودتو ناراحت نکن . من یه جورایی عاشق رامبدم .

دستمو به طرف بسته ی کاغذای مزایده میبرم و ضمن جر دادنش میگم : برای این که مطمئنت کنم ، اوستا مشکلی با پاتوقتون نداره نصف برگه های مزایده رو بهت میدم ....نصف نصف مساوی ....سر مزایده همدیگه رو میبینیم ...چطوره ؟

پسره دست به سینه می ایسته و با شک و تردید به من نگاه میکنه . برگه ها رو به طرفش میگیرم و میگم : بگیرشون دیگه ....معطل نکن ....گفتم که من عاشق رامبدم ...

از حرفی که میزنم خیلی خنده ام میگیره...

-رامبد جیگرمه ....عشقمه ...اگه دیدیش، بگو یه سر بهم بزنه ، خیلی دلم برای بغل کردناش و بوساش تنگ شده .

پسره از وقاحت و بی شرمی من رنگ عوض میکنه و با ابروهایی بالا پریده برگه های مزایده رو از من میگیره ....با خیال راحت ازش دور میشم .

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...