رمان از ما بهترون 2| پست چهل و دوم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

کومولوس سبزآبی بزرگی به آرومی بالای سیلوی بزرگی حرکت میکنه . کومولوس الان تا شعاع 40 متریشو زیر نظر داره . میتونه حرکت هر موجود ماورائی رو کنترل و انرژی یابی کنه .

اوستا هوفی میکشه و میگه : یک درصد فکر کن که اون برگه های مزایده امشب بکار آذرتاش بیاد .....

همین طور اجنه ای که از کومولوس خارج و پراکنده میشن رو زیر نظر میگیرم ، خطاب به اوستا میگم : از کجا اینقدر مطمئنید ؟ آذرتاش یکی از بهترین کارآگاهای سازمانه .

اوستا خنده ی آروم و کلفتی میره . ..

-هه هه ...هه هه ....

صدای خنده اش ناخودآگاه قطع میشه و میگه : معلومه خیلی به اعضای سازمان شناخت داشتین .

جن سبز و قرمز لجنی هیکلی به آرومی تو یه فرعی حرکت میکنه . خیلی سر به زیر و محتاط ...

دستمو از روی پنجره ورمیدارم و دست به سینه می ایستم . جن هیکل لجنی کنار یه سوپر مارکت متوقف میشه .

سری به نشونه ی تایید تکون میدم و میگم : خودشون خواستن که من بشناسمشون .....مخصوصا بعد از کنفرانس انتخاب مامور دز نهایی.....میدونید کدوم کنفرانسو میگم ....

اوستا دود سیگارشو از جلوی صورتش به آرومی و ریلکسی کنار میزنه و میگه : اون کنفرانس عجیب ..خیلی خوب یادمه ....

-خب تا امشب که با آذرتاش ملاقات داشتم ، از این کنفرانس خبری نداشتم ....

اوستا زیر لب فحشی میده و خطاب به شبح توی تاریکی میگه : مزایده ساعت 3 برگزار میشه ، درسته ؟ ...ساعت برگزاری همونه؟

ماشین از تایپ فارغ میشه و صدای زیر و رو شدن چند کاغذ و روزنامه و کشیده شدن نوک مداد روی اون ها به گوش میرسه .

هنوز چشمم روی همون شبح هیکل لجنی قفله که حالا به آرومی از سوپری فاصله میگیره . موهای بلندش منو یاد جوونی های رامبد میندازه .

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...