رمان بازگشت به لموریا 2| پست دویست و شانزدهم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۵ | ۰ دیدگاهقبل خواب داشتم کتاب هنر بازی سازی رو می خوندم. نویسنده داشت درباره ی این می گفت که: ما آدم ها دیکشنری یا فرهنگ اصطلاحات جامع بازی سازی نداریم. بعدش نوشته بود که: لزومی هم نداره همچین چیزی داشته باشیم.
خواب دیدم که یک نفر جلوی من، یه کتاب خیلی بزرگ و پر محتوا رو باز کرد. فهرست و سر فصلای کتاب، به راحتی قابل دیدن بود. اصطلاحات بازی سازی، مو به مو نوشته شده بود و تمام کلمات به دو یا سه زبان تشریح و ریشه یابی شده بود.
صدایی گفت: اولین کلمه ی این کتاب "ایگو" هست.
هر چی نگاه کردم، متوجه کلمه ی ایگو نشدم، فقط متنای کتابو می دیدم. این کتاب، عناصر بازی رو تشریح می کرد. خوده بازی، فارغ از ویدیویی یا فیزیکی بودنش. به کمکش می شد بازی ها رو درک یا طراحی کرد. به زبون ساده تر بگم؛ این کتاب در مورد روان شناسی بازی یا آناتومی بازی بود.
.
.
.
ساعت هشت و نیم صبحه. صدای آواز ظریف پرنده ای از بیرون میاد. صدای آوازش رنگ آبی روشن داره. داشتم با کاموای آبی روشن بخشی از ریسمان های کیفم رو درست می کردم. کیفی که می خوام درونش، چارت های رنگم رو نگه دارم.
دوست ندارم امروز وقتم رو تلف کنم یا درگیر انجام کار های فیزیکی بشم. انرژی لطیف و ارزشمندی رو درون ذرات هوا حس می کنم. دوست دارم ساعت ها تمرکز و سکوت کنم و به حرفاشون گوش بدم. اون ذرات، بی دلیل پراکنده نشدن.
.
.
سوزن و اشیای حساس، برای من سمبل اون دسته از ابزار های فکری هستن که بسیار کاربردی ان و میشه باهاشون کارهای مفید یا خلاقانه ی زیادی انجام داد، اما اگر درست ازشون استفاده نشه و در موقعیت های اشتباه به کار برده شن، می تونن باعث آسیب زدن به فرد بشن. همون طور که در واقعیت، میشه به کمک سوزن، لباس دوخت، ابزار ساخت، گل دوزی کرد و کارهایی از این قبیل؛ ولی از طرفی باید در مورد نگه داری از سوزن، احتیاط به خرج داد و هر جایی پرتش نکرد. چون می تونه به دیگران یا خوده فرد آسیب بزنه.
امروز خواب می دیدم پیش دوستان دبیرستانم هستم. حال شون بد نبود اما به نظر می رسید مسائلی ذهن شون رو مشغول کرده. می دیدم سوزن هایی درون وسایل یا الیاف لباس شون رفته و تحت خطر هستن. لوسی هم پیشم بود و به کمکش این سوزن ها رو پیدا می کردیم و جای امنی می ذاشتیم. مسائلی که دوستامو اذیت می کرد شامل سوالات شون در مورد زندگی، چیستی، تولد و مرگ بود.
نظرات
ارسال نظر