رمان بازگشت به لموریا 2| پست دویست و چهاردهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

خلاصه توی خواب حس کردم روحم یا همون خوده برترم باهام حرف میزنه. انگار ازم می خواست که به انرژی ها بیشتر دقت کنم. وقتی حین نوشتن اون کتاب ها به انرژیم دقت کردم متوجه شدم یک انرژی خلاق هست که بیشتر هم از چاکرای دوم نشات می گیره. احساس می کنم این خواب می خواست به نحوی بهم بگه که انرژی خلاق، خیلی بیشتر از اون مقداریه که فکرشو کنیم و نادیده گرفتنش غیر ممکنه.

ما آدم ها از چاکرای دوم بیشتر به عنوان چاکرای جن%^&*سی یاد می کنیم اما چیزی که متوجه شدم اینه که فعالیت جن@#$%سی نمی تونه باعث به جریان افتادن تمام انرژی این چاکرا بشه. فعالیت جن%^&$سی فقط بخش خیلی کمی از کارکرد های این چاکرا رو پوشش میده. مثل این میمونه که یک تلویزیون رو به دست یک بچه بدی. بچه ای که نمی دونه ازش چطور استفاده کنه، ممکنه فقط به چهره ی خودش درون صفحه ی سیاه تلویزیون نگاه کنه یا حتی دستگاه رو خراب کنه.

من این چاکرا رو درون افراد هنرمند یا افرادی که به نحوی کارهای خلاقانه ی زیادی انجام میدن، در حد زیادی قوی و فعال دیدم در حالی که درون برخی که تمام وقت شون صرف روزمرگی، زندگی کارمندی یا یه برنامه ی روزانه ی کسالت بار میشه، این چاکرا رو مریض یا مسدود دیدم. حدسم اینه افرادی که انرژی خلاق رو نادیده می گیرن یا نمی دونن چطور ازش استفاده کنن، مستعد این هستن که مقدار زیادی از ناهنجاری ها مثل تمایل به مورد سو استفاده قرار گرفتن یا سو استفاده کردن از دیگران رو تجربه کنن. در نهایت فکر می کنم که برای کمک به اینطور آدم ها که تعداد شون هم کم نیست، خیلی بهتره که افراد هنرمند یا خلاق، علنی تر کار کنن و به دیگران نشون بدن که خلاق بودن چطور به سادگی می تونه انجام بگیره و بخشی از روتین و سبک زندگی یک فرد بشه.

حالتون چطوره؟ حال دوستان مون چطوره؟ به اندازه ی کافی، شادی درون قلب تون هست؟ پیغامی هست که بخواید به نحوی به من برسونید؟

فعلا باهاتون خداحافظی می کنم. شبتون بخیر باشه.

.

.

.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...