به یاد میارم چند ماه پیش، خواب شما رو دیدم. درون جایی مثل میدان کوانتومی بودیم. جایی که مادی نبود. شبیه عالم مثالی بود یا هر چیزی که بهش میگید. من مشغول کار کردن با انرژیم بودم. ظاهر یک دختربچه رو داشتم. هر از گاهی مقداری نور آبی روشن، از کف دست هام خارج میشد و می درخشید اما قبل از این که بتونم این انرژی رو کنترل کنم و باهاش کاری انجام بدم، دستپاچه می شدم و از بین می رفت. یادمه حسابی کلافه شده بودم. شما اونجا بودید. به من گفتید: اونقدر با انرژیت کار کن تا ذره ذره بهش مسلط بشی. این که داری چنین لحظاتی رو تجربه می کنی به این معنی نیست که تلاشت اشتباهه یا شانسی برای موفقیت نداری.
خواب بسیار کوتاهی بود اما درس بسیار مهمی داشت. از دیدنش خیلی ذوق زده شدم.
چند سال پیش، زمانی که تازه نوشتن تعبیر خواب رو شروع کرده بودم، برام خیلی سخت بود که با ادبیات آدم ها بنویسم. جمله بندی و پیدا کردن یا ساختن یک قالب مناسب برام سخت بود. اوایل، مطالبم چند جمله ای بود. تمام روز به مغزم فشار می آوردم و در نهایت چند جمله برای یک سمبل می نوشتم.
خیلی هاشون واقعا افتضاح بودن. بعدا حتی متوجه شدم برخی شون اشتباهن و حذف شون کردم و از نو نوشتم. الان فکر کردن و نوشتن در مورد تعبیر خواب روان شناسی برام راحت تر شده و با اون چالش های قدیمی دست و پنجه نرم نمی کنم. گرچه هنوز سمبل های بی شماری هست که باید در مورد شون مطالعه و فکر کنم تا بتونم درک شون کنم.
بیشتر از این وقت شما رو نمی گیرم آقای تسلا. خیلی دلم براتون تنگ شده. امیدوارم بتونیم زود تر همدیگه رو ببینیم.
.
.
.
از طرف ارغوان به دوستای لمورم
سلام دوستای عزیزم، امیدوارم حالتون خوب باشه. ساعت یک ظهره که از خواب بیدار شدم. می خواستم دیشب براتون نامه بنویسم ولی مشکلی برام پیش اومد و انرژیم خراب شد و استراحت و مراقبه کردم و بعد خوابم برد. حس می کنم انرژی شما رو اطرافم می بینم.
نظرات
ارسال نظر