رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و هشتاد و پنجم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

راستش تقریبا مدل اولیه ی کارت های بازی شبیه سازی رو تموم کردم و دارم خودمو برای 3 ماه آینده و مطالعه ی تخصصی رنگ ها آماده می کنم. دارم یک کیف طراحی می کنم. ایده اش رو به کمک خواب هایی که تا الان در مورد نقاشی و چارت رنگ دیدم کامل کردم. اینطور که از خواب هام فهمیدم، قبل از زندگی فعلی هم علاقه ی خاصی به مطالعه ی رنگ ها داشتم. طی زندگی فعلی گاها چارت های رنگ درست می کردم ولی اطلاعاتی که کنار چارت های رنگم می نوشتم صرفا شامل اسم روی قوطی های رنگ بوده. اما درون خواب هام اغلب می بینم که کنار این چارت های رنگ، حروف و اعداد یا کلمات عجیبی نوشتم و مثل یک زبان برنامه نویسیه. خیلی دوست دارم که بتونم یه همچین چیزی رو درون زندگی فعلی تدوین کنم. کلمات مناسب تری برای توصیف رنگ ها انتخاب کنم ویا حتی اگر شد، یک زبان جدید برای توصیف یا نام گذاری رنگ ها به کمک اعداد و حروف درست کنم.

در مورد درست کردن رنگ های طیف بنفش و آبی و نیلی و پرده های روشن، اغلب هیچ مشکل خاصی ندارم، اما خیلی سخت می تونم از رنگ های گرم تر مثل قرمز، نارنجی یا پرده های تیره تر رنگ استفاده کنم. ولی مثلا اگر به نقاشی های پیکاسو نگاه کنید، اون بیشتر از رنگ های گرم و پرده های تیره استفاده کرد. خب منم فکر کردم بهتره یک سری نامه نگاری ها با روح این آقا انجام بدم و ببینم آیا علاقه ای داره در مورد این رنگ ها چیزی به من یاد بده یا نه.

بچه ها نمیدونم هنوز به یاد دارید یا نه ولی عادت داشتیم که گاهی یواشکی توی محل کار به راهروی خلوتی بریم و میوه هایی شبیه به سیب ترش و تمشک بخوریم. من وصیت می کنم که تا زمان برگشت دوباره ام به دنیای شما، این سنت زنده نگه داشته بشه. درون این سنت، مزایا و تاثیرات شگفت انگیزی هست که فقط افراد خاصی قادر به دیدنش هستن.

.

.

.

نامه ی یازدهم

از طرف ارغوان به روح آقای نیکولا تسلا که هاله ی نارنجی داره

سلام دوست عزیزم، امیدوارم حالتون خوب باشه، حال منم خوبه. ساعت 4 صبحه و تازه از خواب چند ساعته ی کوتاهی بیدار شدم. دیشب کمی دیر خوابیدم چون یکی از دوستانم زنگ زد و مقدار زیادی صحبت کرد و منم روم نشد که ازش بخوام سریع تر مکالمه رو تموم کنه. این در حالیه که پیغامای قابل توجهی رو بی جواب گذاشتم.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...