رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و هشتاد و چهارم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۸ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۶ | ۰ دیدگاه.
.
.
از طرف ارغوان به دوستای لمورم
سلام دوستان، امیدوارم حال تون خوب باشه. حال من که خیلی خوبه و انرژی جدیدی رو احساس می کنم و به یکباره، ایده های جدیدی به ذهنم اومد و حالا یه آدم واقعا ثروتمندم.
صحبت کردن با شما یکی از هیجان انگیز ترین کار های روزمره ی منه. اوایل از خودم می پرسیدم: آیا این کار درستیه که اینقدر برای شما نامه می نویسم و همه اش به شما فکر می کنم؟ اما خیلی از عادت های خوب فعلیم و چیز هایی که طی این مدت یاد گرفتم رو کاملا مدیون شما هستم. شما و جواب هایی که به نامه هام دادید یا انرژی هایی که برام فرستادید. انرژی و دیدن هاله ی شما باعث میشه مدام خاطرات زیادی، از گذشته ای که با شما داشتم به یاد بیارم. حتی بعضا اتفاقاتی که در آینده پتانسیل وقوع دارن. من کاملا می دونم که درون ابعاد بالای هستی، درون یک سیاره ی پیشرفته، پدر و مادری دارم و احتمالا دو خواهر. اما آرزوم اینه که همچنان پیش شما زندگی کنم و وابستگی های خانوادگی نداشته باشم. دوست دارم تا روزی که بشه هم سفر شما باشم.
البته یکی از دلایلی که دوست دارم پیش شما باشم اینه که متوجه شدم درون سیاره ی خودم، درون دریا ها زندگی می کنیم. خب من دوست دارم سوپ داغ بخورم. می دونید چرا ماهیا سوپ نمی خورن؟ چون اگر در قابلمه رو باز کنن تمام خونه شون آغشته به سوپ میشه. (البته شوخی کردم، به یاد نمیارم زندگی روزمره زیر دریاها دقیقا چه کیفیتی داشت.)
شما موجودات خیلی محترمی هستید و کاملا حس می کنم که چقدر از کمک کردن به دیگران لذت می برید و کاملا به یاد میارم که برای رشد و تکامل خودتون و تبدیل شدن به یک موجود فهمیده چقدر تلاش کردید. خب بماند که خیلی هم خوشگل و جذابید و صدای خنده های شما آدمو دیوونه می کنه. من احتمال میدم که پدر و مادر آسمونیم، دل خوشی از رفیق بازی های من ندارم و اگر برگردم خونه، منو می فرستن توی اتاقم و میگن که: تا بچه ی خوب و حرف گوش کنی نشدی از اتاقت بیرون نیا. (البته در مورد این موضوع هم شوخی کردم، مشکلم همون سوپ و عدم امکان مصرفش درون دریاهاست.)
نظرات
ارسال نظر