رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و هشتاد و دوم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

در نهایت یادم اومد که چندین روزه هیچ حفاظ روحی ای برای خودم حین مراقبه نساختم. توی خواب آخرم، یک سگ نیمه گرگ سفید دیدم. روی سکوی یه خونه به ماه کامل نگاهی کرد و زوزه کشید. من هم باهاش همراهی کردم و زوزه ای کشیدم.

این گرگ یهو خوشحال شد و گفت که: می خوام تو جفت من باشی.

اما من دوست نداشتم با یه گرگ جفت گیری کنم. گرگ از دستم عصبانی شد و به سمتم حمله کرد. وارد خونه شدم. یکی از در ها رو بستم. یادم اومد این خونه دو تا در ورودی داره و اون یکی در بازه. دویدم و اون یکی در رو بستم. اما در سست بود و به سختی تونستم در رو نگه دارم.

هر وقت ذهن و روانم مشوش و مضطربه همچین اتفاقی میوفته. یعنی خواب می بینم افراد یا موجوداتی که خوشم ازشون نمیاد به زور وارد خونه و اتاقم میشن و آزارم میدن.

وقتی از این خواب آخر بیدار شدم تازه یادم اومد که یادم رفته حفاظ درست کنم و آسیب پذیر شدم. گرچه اتفاق دیگه ای هم افتاد که کمی ترسیدم و با خودم گفتم نکنه از این بابت باشه؟ داستان اینه که دیروز، فردی غریبه به من پیام داد و فقط گفت: سلام

نمی دونستم چیکار داره و چی می خواد. اما از اون جایی که خیلی ها گاها پیام میدن و مشاوره های کوچیکی نیاز دارن، کمی احتمال دادم که این فرد نیاز به مشاوره داره. به هر صورت وقت و انرژی لازم برای جواب دادن نداشتم حتی اگر صراحتا مشاوره می خواست.

به هر صورت عذاب وجدانی از این بابت به سراغم اومد و همه اش حس می کنم باید باهاش حرف می زدم. اخلاقیات مسائل روان، پیچیدگی های زیادی داره و فکر می کنم این فقط یه نمونه ی ساده است.

به هر صورت امروز که سراغ اون پیام رفتم، پیامشو پاک کرده بود و منو هم بلاک کرده بود. اگر دوباره همچین موردی پیش اومد جواب میدم. حالا هم باید فراموش کنم، چون دیگه کاری از دست من برای اون فرد بر نمیاد.

برای امروز باید تعدادی نامه نگاری انجام بدم و به مطالعه هم ادامه بدم. کار های زیادی برای انجام دادن دارم.

.

.

.

امروز می خواستم بیشتر کار کنم و کتاب ها و مقاله هامو تکمیل کنم اما چند ساعتی که پیش رفتم متوجه شدم انرژی خیلی خیلی کمی دارم و خستگی و کلافگی داشت بهم غلبه می کرد. تصمیم گرفتم تا جایی که لازمه مراقبه و استراحت کنم. تا زمانی که احساس کنم تمام سیستم انرژیم تمیز شده، حفاظ انرژیکیم ترمیم شده و چاکراهام شارژ شدن.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...