رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و شصت و دوم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۳ | ۰ دیدگاهپارسا با همون لحن ادامه داد: اما هر عاقبتی که داشته باشه مسئولیتش با خودت هست.
این حرف پارسا منو ترسوند و بلافاصله برگ های گیاه رو از دهنم در آوردم. از کاری که انجام داده بودم خجالت کشیدم. پارسا به خاطر این ترس کودکانه ام خندید. توی حرف ها و حالاتش هیچ اثری از انرژی منفی و آزار دهنده نبود.
سر تا پای این موجود و باغی که درست کرده بود از جنس عشق بود. تمام مدتی که تنها بودم، این خواب ها بهم آرامش می داد.
گیاهان معطر و مفید برای من سمبل ادراکی هست که کمک می کنه حساسیت بیشتری نسبت به انرژی ها پیدا کنیم. کسب این ادراک نیاز به تمرکز، صبر و حوصله ی زیادی داره اما عقل و علم بیشتر، در نهایت سبب افزایش آرامشه.
.
.
.
نامه ی هشتم
از طرف ارغوان به روح آقای نیکولا تسلا که هاله ی نارنجی داره
سلام آقای تسلا امیدوارم حالتون خوب باشه. نامه نگاری با شما اصلا راحت نیست، همین چند دقیقه پیش، مشغول کار بودم که انرژی سنگین و آزار دهنده ای به سراغم اومد و آزارم داد. به هر صورت آرامش خودمو حفظ کردم. به نحوی از دستش خلاص شدم. ولی در مجموع روز خوبی داشتم و حسابی مراقبه و پاکسازی انجام دادم. کارا و نوشته ها و تحقیقاتم رو پیش بردم. با این که هر بار خوابی می بینم یا روز که میگذره به شکلی چیز های جدیدی یاد می گیرم ولی به سرعت احساس گرسنگی ذهنی بهم دست میده.
آرزو داشتم از استراحت و خوراک بی نیاز بودم تا بتونم ساعت های بیشتری یاد بگیرم. حالا باید صبر کنم تا دوباره کارهام پیش بره و آماده بشم برای یک دریافت جدید و یاد گرفتن موضوعی جدید.
من آرزو دارم که چیز های جدیدی درباره ی مفهوم اعداد، علم ریاضی و فرکانس و چیز هایی از این قبیل یاد بگیرم. اما برام کمی سخته چون کار اصلی من نقاشی کشیدن و تعبیر خواب روان شناسیه.
هر بار که مقاله یا کتاب جدیدی می نویسم، باید خودم رو آماده کنم تا با دنیای بیرون ارتباط بگیرم. خودم رو در معرض دریافت نظر و انتقاد و ارتعاش مردم قرار بدم. برای زنده موندن لازمه با آدم ها ارتباط بگیرم و با آدم های جدید آشنا بشم. این موضوع اغلب آرامش منو موقتا از بین می بره. ولی برای این که بتونم چیز های بیشتری یاد بگیرم باید این کار ها رو انجام بدم. یعنی چیز هایی که یاد میگیرم رو در دسترس دیگران قرار بدم.
نظرات
ارسال نظر