رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و پنجاه و نهم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۳:۱۸ | ۰ دیدگاه.
از طرف ارغوان به دوستان لمورم
سلام رفقا امیدوارم حالتون خوب باشه. حال منم خوبه و خیلی خوشحال هستم. فقط این که از دیشب تا امروز اینقدر خواب فضا و اتفاقات خارج از سیاره رو دیدم که احساس می کنم فضا زده شدم، شایدم سفینه زده شدم. خلاصه هر چیزی که بود بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. در نهایت دیدم که دارم توی شهر پرسه می زنم. جامعه وضعیت عادی نداشت. مردم، همه منتظر و پر از سوال بودن.
دیدم که دیکتاتور هایی بسیار قدیمی سعی دارن که دوباره خودشون رو درون قلب مردم جا کنن تا بتونن دوباره قدرت رو به دست بگیرن. من به دوستانم می گفتم: این واقعا مسخره نیست؟ این دیکتاتور ها نه تنها پیر نشدن بلکه به نظر می رسه جوون تر هم شدن.
دوستام میگفتن: کاش فقط همین بود. ببین توی رسانه ها چه خبره.
موجوداتی رو دیدم که باهوش اما سیاه دل؛ که مردم رو به مسخره گرفته بودن. تحقیرشون می کردن. برای آدم ها سخنرانی می کردن و استدلال های طولانی می آوردن. سعی داشتن به آدم ها تلقین کنن که شما یک مشت موجود احمق هستید. مثلا یک جا نوشته بود که؛ شما آدم ها همیشه می گید عقل سالم در بدن سالم، شما همیشه افرادی رو انتخاب کردید که بدن سالمی داشتن اما عقل کم.
عده ای از برادری تاریک که با جادوی سیاه آشنایی داشتن، سعی داشتن با پخش کردن این حرف ها و افکار، مردم رو برای یک دوره ی جدید آماده کنن.
توی خیابون داشتم راه می رفتم. دختر جوانی رو دیدم که داشت با یک خبرنگار مصاحبه می کرد. دختر می گفت که: ما دوست داریم که خودمون در مورد آینده مون تصمیم بگیریم. ما آدم ها می خوایم بدونیم " پرتال خورشیدی" چه افرادی هستن، مردمان پرتال خورشیدی دقیقا چه افرادی هستن؟ چون اون ها بار ها از راه های مختلف اعلام کردن که می خوان به مردم زمین کمک کنن. خب ما می خوایم بدونیم اون ها دقیقا چه ماهیتی دارن و کجای زمین میشه پیداشون کرد؟ آیا اون ها درون یک ایالت هستن؟ من و خیلی از آدم ها به مردم پرتال خورشیدی حس خوبی داریم اما می خوایم که بیشتر باهاشون آشنا بشیم.
وقتی مصاحبه ی دختر تموم شد رفتم پیشش. گفتم: روی زمین نباید دنبال شون بگردی.
دختر گفت: چیزی درباره شون می دونی؟
نظرات
ارسال نظر