رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و پنجاهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

در نهایت مار سوم هم رخ نشون داد و بدون کالبد انسان گونه اش به سراغم اومد.

من ناخودآگاه فردی به اسم کامیلا رو صدا می زدم. انگار این کامیلا فردی مثل محافظ قبیله بود. اما فایده ای نداشت. اون مار خیلی بهم نزدیک شده بود. رنگش هم سیاه بود. رنگ سیاه برای من نماد اینه که ماهیت این انرژی منفی برای من مجهوله.

توی اتاقم بودم. میخواستم از بین وسایلم چیزی پیدا کنم که بکوبم توی سر این مار و از شرش خلاص بشم. اولش همه اش عروسکام و این خرت و پرتایی که به درد کشتنش نمی خوردن رو می دیدم. بعد سنگ نمکی رو دیدم که حین مراقبه استفاده می کردم. البته توی خواب، کوچیک تر از سنگ نمکی بود که در واقعیت دارم. برش داشتم و خواستم بکشمش. از سنگ نمک و انرژیش خوشش نمی اومد و پا می ذاشت به فرار.

ولی این مار علاقه ی خاصی داشت منو نیش بزنه. برای من نماد یه انرژی خیلی منفی، پلید و بدجنسه که سماجت زیادی داره. همون طور که گفتم اون فقط یک مار نبود. ترکیبی از هزارپا، مار و عقرب بود. هزار پا برای من نماد قدرت سماجته. چون وقتی قصد داری بکشیش خیلی مقاومت می کنه و دیر از پا در میاد. مار برای من نماد قدرت سیاست، موذی بودن و خون سردیه. چون موجود آروم، بی صدا و انعطاف پذیریه و می تونه به راحتی پنهان بشه و به همه جا بره. عقرب برای من نماد قدرت حمله است چون آناتومی بدنش بهش اجازه میده طرف مقابل رو بترسونه، به چنگ بیاره و به سرعت از پا در بیاره.

در فرهنگ عامه، سنگ نمک معمولا برای دفع انرژی های منفی و حسادت استفاده میشه. یکی از حدسام اینه که این انرژی در قالب یک موجود یا فرد حسود بهم حمله کنه. نمی دونم اگر با همچین فردی مواجه شدم چطور از خودم مراقبت کنم.

آخرین بار که همچین خوابی دیدم، اون موجودی که بهم حمله کرد سفید رنگ بود. درست فرداش و به مدت چند روز، خواهرم مدام درگاه حمله میشد و سرم فریاد می کشید و بهم فحش میداد. من تحمل یه حمله ی دیگه رو ندارم. این بار نمی خوام تنهایی بجنگم. هر چند توی این خواب، این موجود منو نیش نزد اما وقتمو گرفت. باید برای "او" نامه بنویسم و ازش کمک بخوام.

.

.

.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...