رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و سی و هشتم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

من بعید می دونم چنین قدرتی طی یک زندگی کوتاه زمینی به دست بیاد. هر چاکرا، مجموعه ای از چندین مهارت روانیه. خوده چشم قشنگ، مقدار زیادی رنگ صورتی پر رنگ درون هاله اش داره. شاید فکر کنید که این رنگ یک رنگ لوس و زودرنجه. من هم چنین فکری می کردم و برام مسخره بود که چرا یه موجود انتخاب کرده که چشم های صورتی پر رنگ در کنار رنگ طلایی داشته باشه.

خب تا الان، تلاش برای شناخت چشم قشنگ، چیز های زیادی بهم یاد داد. این موجود در حال نگاه کردن به زندگی سطح پایین و پر ماجرای ما آدم هاست. اون اجازه نداره دخالت مستقیم انجام بده و باید نقش خودش رو بازی کنه و شاهد تمام اشتباهات، لجبازی ها، ترس ها و حماقت های برخی از ما آدم ها در مسیر تکامل باشه. اگر همچین کاری از من خواسته بشه، توانایی انجامش رو ندارم و روانم به هم می ریزه. چه بسا همین الان هم تراژدی زندگی زمینی به اندازه ی کافی فرسوده ام کرده.

حالا هم باید برم یه صبحونه ی درست و حسابی بخورم و خودم رو برای مطالعه آماده کنم. امروز باید نامه ی پنجم رو برای نیکولا تسلا بنویسم.

.

.

.

اونطور که به یاد میارم، بعد از اقدام در مورد خودکشی و رفتن به سطوح پایین تر هستی، یا سیاره ای که به هر صورت پیشرفته نبود، دوره های تعلیمی ای وجود داشت که می تونستیم به صورت داوطلبانه درون این دوره ها شرکت کنیم. درست مثل رفتن به کالج بود. مدرکی که در پایان این دوره ها به ما می دادن کمک می کرد تا به کمک یک سفینه به ابعاد بالاتر هستی منتقل بشیم. چیزی که توی این کالج ها تدریس میشد، در واقع یک سری مهارت های روانی بود که به فرد کمک می کرد تا از خودش در مقابل احساسات منفی مثل پوچی، افسردگی، بی رغبتی و عدم تعلق به زندگی محافظت کنه. شما آدم ها تکنیک هایی دارید به اسم تئاتر درمانی که ازش برای درمان بیماران روانی استفاده می کنید. اونجا هم همچین تکنیک هایی وجود داشت.

به طور مثال توی یکی از این دوره ها از ما خواسته میشد که خودمون یک داستان بنویسیم و تئاتری خلاقانه رو اجرا کنیم. هر چه عناصر داستانی و خلاقیت یک نمایشنامه بیشتر بود، اون فرد امتیاز بیشتری می گرفت.

من اونجا دوستان زیادی پیدا کردم. این دوستی و حس همدلی روی بهبود حال روانی مون بی تاثیر نبود. یک شب کنار شومینه نشسته بودیم. چند کاناپه کنار شومینه بود. لباس های معمولی پوشیده بودیم. کمی شبیه به آدم های نوگرای سیاره ی شما بودیم مثل پانک راک ها. یا این هنرمندایی که طرز لباس پوشیدن شون رو مسخره می کنید.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...