رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و سی و چهارم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۱ | ۰ دیدگاه.
.
.
از طرف ارغوان به دوستان لمورم
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه. حال منم رو به راهه و تجربیات جالبی رو دارم پشت سر میذارم. از روند پیشرفت کارام نسبت به گذشته راضی تر هستم. دارم خودمو برای چند تجربه ی جدید آماده می کنم. خاطرات گذشته گاها آزارم میده و نمی دونم وقتی به سراغم میان چطور از خودم مراقبت کنم و نمی دونم تا کی باید این خاطرات رو تحمل کنم. آدم ها رو دیدید که چطور با ولع و اشتها، استخون گوشت های پخته رو به دندون میکشن و لیس میزنن و صداهای نه چندان جالبی رو درست می کنن؟ خاطرات و اتفاقات گذشته دقیقا به همین شکل به جون من میوفتن و من در مقابل شون نمی تونم از خودم مراقبت کنم. در حالی که نمی دونم اون آدم هایی که این رنج رو برای من درست کردن الان کجان و دارن چیکار می کنن. ای کاش می تونستم خودم رو با همه ی این خاطرات رها کنم و برم، اما این ها همگی جزوی از تجارب من هستن.
می خوام به زودی کتابی درباره ی روان شناسی بنویسم و بابتش خیلی ذوق زده ام. با افزایش ادراک و ارتعاشم، علاقه ی بیشتری به مطالعه و یادگیری پیدا کردم. می تونم از چیز های زیبا و ظریف تری لذت ببرم که قبل از این، حتی قادر به دیدن شون نبودم.
روزگار شما چطور می گذره؟ دیشب احساس کردم خواب تون رو دیدم. افرادی در مورد کتاب جدیدم نظر داده بودن. از نوع کلمات و جمله هاشون حدس زدم شاید شما باشید.
دلم برای خنده های شما خیلی تنگ شده. این روز ها تنها دلخوشیم پارسا هست. چون یکی از شماست و منو درک میکنه. اما از بقیه ی آدم ها و بلاهایی که می تونن به سرم بیارن گاهی خیلی می ترسم چون توان مبارزه با آدم ها و دفاع از خودم رو درون خودم نمی بینم.
من احساس امنیت رو به کلی فراموش کردم. گاهی احساس می کنم اصلا چیزی به اسم چاکرای ریشه درون من وجود نداره. فقدانش رو حس می کنم اما حتی نمی تونم تجسمش کنم که چی بوده.
این ها حرف هایی هست که نمی تونم به هیچ آدمی بگم.
.
.
.
نامه چهارم
از طرف ارغوان به روح آقای نیکولا تسلا که هاله ی نارنجی داره
سلام آقای تسلا امیدوارم که حالتون خوب باشه. حال منم خوبه و مشغول مطالعه ی لغت نامه بودم که تصمیم گرفتم ایده ی جدیدم رو با شما در میون بذارم. راستش من فکر کردم بهتره همزمان با تلاش برای شکار خواب هایی که می بینم، دایره ی لغات و درکم از آواها و کلمات رو بالا ببرم تا بتونم حرف ها و احساساتی که درون خواب دریافت می کنم رو راحت تر توصیف کنم و درون کتاب هام بنویسم.
حال شما چطوره؟ مشغول چه کاری هستید؟ خودتون رو چطور سرگرم می کنید؟
نظرات
ارسال نظر