رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و سی ام

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

وقتی خودمو درون فیلم های گجت دخترک دیدم کمی ناراحت شدم. متوجه شدم حرکاتی رو به صورت غیر ارادی انجام میدم که نمادی از یک بیماری روانی شدیده. حالا که خودمو از چشم دوربین فیلم برداری دخترک می دیدم برام قابل تشخیص بود که مشکلاتم چیه و راحت تر هاله ی انرژیکیم رو چک می کردم.

متوجه شدم مجاورت زیاد با مسائل روان و آدم هایی که دچار مشکلات و ناراحتی های روانی شدید بودن، تاثیر بدی روی من گذاشته و دچار مشکل شدم.

از خودم بدم می اومد. چاکرای ریشه ام آسیب شدید دیده بود. مشکل پارانویا و یک سری مشکلات رفتاری پیدا کرده بودم. اما چیزی عجیب بود. من دقیقا لباس هایی رو به تن داشتم که شبیه یا کاملا مثل استایل معلم ریاضیم بود.

هر چی به دخترک می گفتم که: من رقت انگیز و زشت هستم.

اون برعکسشو می گفت. می گفت: تو خیلی هم زیبایی.

حس می کنم ناخودآگاهم سعی داشته بگه علت مشکلاتی که باهاشون دست و پنجه نرم می کنم چیه و نقاط قوتم رو یاد آور بشه و کمکم کنه که با مشکلاتم مبارزه کنم. من از دیدن این خواب خیلی خوشحال شدم. اگر به چشم روحم و دوستانم من همچین موجودی به نظر میام، خب من به این تصویر بی علاقه نیستم ولی کمی نگرانم که مبادا این مشکلات روانی منو از پا بندازه و باعث بشه که در نهایت سقوط کنم.

.

.

.

ساعت نزدیک 10 صبحه و تازه از خواب بیدار شدم. باید صبحانه ی مفصلی بخورم و مطالعه مو شروع کنم. برای لحظه ای احساس کردم دیدم که دوستان آسمونیم در مورد کتاب جدیدم نظر دادن. خوندن نظرات شون برام آسون نبود چون از کلمات زیبا و پر ارتعاشی برای نوشتن نظرشون استفاده کرده بودن. خب من فکر نمی کردم اون ها حوصله داشته باشن کتاب منو بخونن. اما اگر این خواب واقعیت داشته باشه باید بگم که خیلی خوشحالم.

گاهی شرایط به شکلیه که تصمیم گرفتن در مورد تغییر رویه ی زندگی کار خیلی سختیه. مخصوصا وقتی درون جوامع شبکه ای زندگی کنی. یک جامعه ی شبکه ای، عرف و الگو های رفتاری مشابه و ثابتی داره، حتی اگر این رفتار ها و الگو ها به شکلی باشه که اغلب مردم عذاب بکشن؛ باز هم اعتراض علیه این الگو ها کار ساده ای نیست. چون ممکنه قوانین سفت و سخت و آزار دهنده ای حاکم باشه که جلوی هر حرکت خلاف عرف رو بگیره. به طور مثال، خانواده و اقوام زمینی من، به درس خوندن و رشته های دانشگاهی دهن پر کن علاقه ی خیلی زیادی داشتن. پدر ها و مادر های فامیل رقابت زیادی داشتن تا بچه هاشون شرایط تحصیلی خوبی داشته باشن و به بچه ها فشار زیادی وارد می کردن تا بهترین رشته های دانشگاهی (از نظر عرف) قبول بشن.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...