رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و بیست و هشتم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

من تا بحال خیلی تلاش کرده بودم که فلسفه ی سمبل پروانه رو درک کنم اما اصلا فراموش کرده بودم که به نحوه ی تولد و سیر زندگی پروانه نگاه کنم. فراموش کرده بودم که پروانه ها موجوداتی با رفتار خاص و جالب هستن و معروفن به درست کردن پیله. حتی برخی عقیده دارن بیداری کندالینی در نهایت باعث میشه تا مرتبا حفاظی از انرژی فرد در اطرافش ایجاد بشه و ازش در برابر حملات روحی محافظت کنه.

اگر من صرفا یک روان شناس تک بعدی بودم و اعتقادی به علوم روحی نداشتم، استدلالم این بود که شکل تخم مرغ، سمبل میزان مهارت های روانی ماست. در واقع اگر فردی به من مراجعه می کرد و می گفت که خواب دیده درون یک حفاظ تخم مرغی شکل هست، تفسیرم این بود که این فرد در حال تقویت مهارت های روانی خودشه و در این زمینه، در حال گذر از یک مرحله ی تبدیل و تغییر اساسیه.

این فرد یک سری مهارت های روانی رو درون خودش تقویت کرده تا ازش در مقابل انرژی های سطح پایین و روزمره محافظت کنه و حالا با تبحر پیدا کردن در زمینه ی این مهارت ها، داره با خیال راحت تری، در مورد بخش های مهم تر و اساسی تر روان و شخصیت خودش کار می کنه. همون طور که یک کرم تصمیم می گیره تبدیل به یک پروانه بشه و جلوه و قدرت های خودش رو افزایش بده.

.

.

.

ساعت نزدیک 5 صبحه و خیلی وقت نیست که از خواب بیدار شدم. قبل از خواب یک حمله ی روانی شدید بهم دست داد. پارسا خواب بود؟ نمی دونم. اما من هاله ی پارسا و دوستانم رو دیدم که سعی داشتن کمکم کنن. چقدر گله و شکایت می کردم و گذشته رو مرور می کردم. گفتم: من یه آدم ضعیفم، قادر نیستم دیگه مبارزه کنم و تلاش کنم آدم خوبی باشم. من حتی نمی تونم آدم بد قدرتمندی باشم. نمی تونم از خودم محافظت کنم و در این مورد همیشه به دیگران وابسته ام. ..

اصلا متوجه نشدم کی بود که به خواب رفتم. خواب دیدم توی کلاس سال دوم ابتداییم هستم. عدد 2 برای من نماد شهود و فلسفه و روانکاویه. ساختمون مدرسه درون یک منطقه ی غیر مسکونی بود. یک منطقه ی مرموز، مه آلود اما پر از گیاه و درخت. حالتی نوستالژیک و یا شاعرانه داشت.

معلم کلاس ما یک ریاضی دان نابغه بود. این مرد مشکلات روانی شدید داشت و از این بابت خیلی عذاب می کشید اما اینطور نبود که دیگران رو با کار ها و رفتار هاش آزار بده. در عین حال برای ما بسیار جذاب، دوست داشتنی و قابل احترام بود. همیشه وقتی می دید یه معلم با دانش آموزاش رفتار بدی داره یا سرشون داد می زنه، می رفت و به معلم اعتراض می کرد و اجازه نمی داد که بچه ها تحت فشار روانی قرار بگیرن. خیلی مراقب بود که روان بچه ها آسیب نبینه.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...