رمان بازگشت به لموریا 2| پست صد و شانزدهم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

مرور؛ اغلب مثل این می مونه که با یه قلاب، به جون تار و پود در هم تنیده ی روانمون بیوفتیم و سعی کنیم کلاف سردرگمش رو باز کنیم و بافتی منظم و زیبا بسازیم. این کار به تمرکز و حوصله نیاز داره. افرادی با روان منسجم و زیبا، بهای داشتن چنین روانی رو پرداخت کردن و مهارت های لازم رو در طی زمان به دست آوردن.

ساعت حدودا 6 صبحه. به تازگی از خواب بیدار شدم. دیروز 3 مقاله ی جدیدم منتشر شد و اگر خوش شانس باشم، امروز ویراستاری دو مقاله ی دیگه هم تموم میشه و می تونم برای انتشار، ارسال شون کنم. این مقاله ها رو اکثرا از 3 سال پیش شروع کردم و در طول زمان، ذره ذره تکمیل کردم.

ایده ی اولیه ی این مقاله ها در حال حاضر دیگه برام موضوعات دشوار و لاینحلی نیست و می تونم بگم این موضوع خوشحال کننده ترین بخش پیگیری پروژه های علمیه؛ لحظه ای که احساس می کنی جواب یکی از سوالات قدیمی خودت رو پیدا کردی، و حالا می تونی بری سراغ موضوع جدید.

نگار، دوست مشترک من و لوسیه. از همون زمان که ساکن ایران بودیم باهاش آشنایی داشتم. در حال حاضر یک کلکسیونره و به عتیقه جات علاقه ی زیادی داره. شخصیت نگار برای من سمبل ایده ی "استفاده نکردن از اشیا" ست. اشیایی که نگار تجارت می کنه، فقط و فقط زیبا هستن. اشیای زیبا یا کهن، هاله های بخصوصی دارن. این اشیا قادرن تاثیر خاصی روی روان فرد داشته باشن.

اشیای کهن حتی قادرن انرژی و خاطره ی صاحبین مختلف رو درون هاله ی انرژیکی خودشون ذخیره کنن. مدیوم ها یا افرادی که به میزان کافی به انرژی حساسیت داشته باشن، قادر به خوانش هاله ی اشیا هستن. این قدرتی هست که پیش روی تمام مردم این سیاره هم هست و کمک می کنه که آدم ها بیشتر همدیگه رو درک کنن و در مقابل ناراحتی های همدیگه چاره اندیش تر باشن.

دیروز خواب می دیدم که با نگار، درون سیاره ی دیگه ای هستیم. اون جا هنر های بسیار پیشرفته ای داشت اما براشون مهم بود که هنر، همونقدر که زیبا باشه، جنبه ی کاربردی هم داشته باشه. تابلو های نقاشی، برای مردم این سیاره ارزش خاصی نداشت و هیچ آکادمی یا جمع هنری ای مایل به پذیرش من نبود.

در حالی که من دوست شون داشتم و علاقه داشتم با هم تبادل نظر داشته باشیم. اما اون ها حتی تمایل نداشتن که با من صحبت کنن و در نتیجه تمام تلاش من برای ارتباط گرفتن با افراد آکادمیک بی نتیجه می موند.

چیزی که در سیاره ی زمین بهش اینترنت گفته میشه، درون تمام سیارات هم سطح یا پیشرفته تر از زمین وجود داره، هر چند ممکنه تمدن های دیگه، اسم و قوانین متفاوتی برای این پدیده انتخاب کرده باشن. من درون اون سیاره، از چیزی که شما بهش می گید اینترنت استفاده کردم تا درباره ی فلسفه ی هنر و نقاشی صحبت کنم و بنویسم و نقاشی های خودم رو به نمایش بذارم.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...