رمان بازگشت به لموریا 2| پست نود و یکم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

این خواب هم می خواسته بگه؛ هر چند در ظاهر از انجام کار های خلاقانه و هنری دلسردم، اما انگیزه های پنهانی درونم هست که اگر بخوام می تونم کشف و تقویت شون کنم. گرچه این کار صبر و حوصله می خواد و ممکنه زمان زیادی ببره و روانم مقاومت زیادی نشون بده. (درست مثل شخصیت مرد نقاش) اما شانس رسیدن به چنین موفقیتی وجود داره.

و اما ژاپنی ها. اون ها برای من نماد انرژی های غریبه و بیگانه ای هستن که ظاهر خوب و شیکی دارن اما باطن شون مشخص نیست. اون ها از قضا انرژی های دم دستی ای هم هستن. انرژی های دم دستی در طول روز زیادن. مثل اطلاعات و انگیزه هایی که از طریق بنر های تبلیغاتی یا تلویزیون به دست میاریم. اطلاعاتی که اغلب فقط ظاهر خوبی دارن اما معلوم نیست وقتی باهاشون همراه میشیم ما رو به کجا می برن. به هر صورت من به پاکسازی روان و ذهنم ادامه می دم و منتظر دریافت های بعدی می مونم.

.

.

.

راستش فکر می کنم خطوط پیام رسانی آدم فضایی ها دچار مشکل باشه. من می خواستم خواب تسلا رو ببینم اما الان در حالی بیدار شدم که داشتم فروید رو می دیدم. البته توی آسمون ها اسم این آقا فروید نیست. من هم از روی هاله اش شناختمش چون چهره اش هم شبیه تناسخ زمینیش نیست.

به هر صورت داشتم خواب می دیدم که درون یک سفینه هستم. ظاهرا روی یک تخت دراز کشیده بودم و چند موجود فضایی پیشرفته بالای سرم هستن و دارن به خواب های روزمره ام از طریق مانیتور نگاه می کنن. آقای فروید مثل این که خیلی خوشحال بود و می گفت: دقیقا می خواستم همین اتفاق بیوفته.

و حس می کنم خطاب به من گفت: باید ادامه بدی و انرژی خشمت رو به سطح بیاری و تصفیه کنی. باید تبدیلش کنی. تبدیلش کن به یک ابزار خوب.

خواب هایی که داشتم توی سطوح دیگه می دیدم و از مانیتور پخش میشد، راستش کمی خجالت آور بود. خواب می دیدم که توی یک ساختمون بزرگ و چند طبقه که معماری غیر معمولی داره در حال گردشم. خونه ها به همدیگه وصل بودن. آدم های کمی توی این خونه ها پراکنده بودن و زندگی غیر معمولی داشتن. همه ی اتاق ها به هم ریخته و پر از خرت و پرت بود. هیچ چیز سر جای خودش نبود.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...