رمان بازگشت به لموریا 2| پست هشتاد و دوم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۴ | ۰ دیدگاهفکر می کنم برای تکمیل جدول عناصر بازی، لازمه که بیشتر از قبل به کنش ها و ماهیت شون توجه کنم.
.
.
.
امروز روز خوبی داشتم. مهم ترین بخشش این بود که تمام بعد از ظهر وقتم آزاد بود و استراحت کردم و حالا می تونم تا صبح، دور از هر سر و صدا و دعوت نامه ای، مشغول کار فکری بشم.
داشتم خواب یه اردو یا کمپ رو می دیدم. دو تا از دختر ها خوش شون از مدیریت کمپ نمی اومد و می خواستن فرار کنن و توی کوه ها و دشت ها زندگی کنن. فکرشونو با من در میون گذاشتن. ازشون پرسیدم: چطور می خواید شکم تون رو سیر کنید؟
گفتن: می تونیم از برکه ها و رودخونه ها ماهی بگیریم.
گفتم: بسیار خب، اما همیشه با من در ارتباط باشید. اگر گم شدید می تونم راه ها رو بخونم و یا اگر پشیمون شدید، راه کمپ رو بهتون نشون بدم.
اون ها پرسیدن: چطور این کارو انجام میدی؟
گفتم: با شما از طریق تله پاتی ارتباط می گیرم، نقشه رو از طریق برونفکنی به دست میارم.
دختر ها پرسیدن: چطور تله پاتی انجام بدیم؟
سعی کردم توضیح بدم: لحظه ای توقف کنید و آرامش داشته باشید، چاکرای گلو رو فعال کنید یا روی چاکرای گلو تمرکز کنید، اگر چاکرای تاجتون رو فعال کنید، همزمان صدای روحتونو هم می شنوم.
قبل از این هم گاها خواب دیده بودم که آدم های مسافر رو به این شکل راهنمایی می کنم، اما طی زندگی فعلی، هنوز قادر به تله پاتی قوی نیستم و این به خاطر ترس ها و آشفتگی های روانی خودمه. حداقل استادای راهنما که اینطور میگن.
یادمه که اولین بار، الهه سعی کرد با من تمرین کنه تا بتونم تله پاتی انجام بدم. گفت: سعی کن جمله ای رو از طریق ذهنت ارسال کنی.
می دونستم که تله پاتی به کمک چاکرای گلو صورت می گیره اما محض احتیاط، از روحم خواستم که پیام منو به الهه برسونه. این باعث شد که چاکرای تاجم فعال بشه.
جالبه که اسم الهه در اصل چیز دیگه ای هست. یعنی اسمی که زمان تولد و طی زندگی فعلی براش انتخاب کردن. اما ما همیشه اونو الهه صدا می زدیم. حین تله پاتی، من اونو الهه خطاب کردم، اما روحم به اسم اصلیش خطابش کرد.
الهه بعد از چند لحظه مکث گفت: من دارم 2 صدا می شنوم. می دونم که یکیش خودت هستی و یکیش روح آگاهت. میگفت صدای یکی از شما نازک تره و دارید میگید: فلانی دوستت دارم.
نظرات
ارسال نظر