رمان بازگشت به لموریا 2| پست هفتاد و ششم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۰:۲۶ | ۰ دیدگاهگلوریا گفت که: بار ها خواب دیدم که عاشق این خواننده هستم و اونم منو دوست داره. دیروز هم خواب دیدم که من یک بازیگرم و برای شرکت توی یک شوی تلویزیونی، برای چند روز به آمریکا رفتم. اون جا، من و این خواننده، هر دو دعوت بودیم و هر دو ساکن یک هتل. این هتل اسپانسر شوی تلویزیونی بود.
من می دونستم که یک بازیگرم اما ظاهر و رفتارم با دنیای واقعی خیلی فرق داشت. به طور مثال توی این خواب، من حدودا 30 سال یا بیشتر سن داشتم. بسیار افسرده و غمگین بودم. تنها و رنگ و رو پریده. حتی هیکل بدی پیدا کرده بودم و کمی چاق به نظر می رسیدم. من و اون خواننده از همدیگه خوشمون اومده بود و می دونستم اگر باهاش دوست بشم روحیه ام عوض میشه و آدم خوشحال و سرزنده تری میشم. اما هر بار بهم نزدیک میشد احساس می کردم که نمی تونم تحملش کنم و از خودم دورش می کردم.
گلوریا این خواب رو طوری تعریف می کرد که انگار در حال تعریف یه جوکه، لوسی هم خنده اش گرفته بود. اما من نتونستم بخندم. سعی کردم توضیح بدم که این نشونه ی چندان خوبی نیست. این خواب برای من سمبل آدمیه که می خواد هدفی توی زندگی پیدا کنه تا بتونه پیشرفت کنه و دنیای اطرافش رو تغییر بده. انتخاب های زیادی پیش رو داره اما چون دچار حس خود کم بینیه، نمی تونه دست به انتخاب بزنه و نقش جدیدی ایفا کنه. در عین این که از روتین و عامه پسند بودن خوشش نمیاد اما فقط همین انتخاب رو جلوی خودش می بینه. و مدت زیادیه به این شکل روزگار می گذرونه و معلق بین یک زندگی زود هضم عامه پسند و یک سبک زندگی هیجان انگیز و خودساخته مونده.
گلوریا کمی توی فکر فرو رفت و گفت: راستش من حدودا 6 ساله که خوانندگی رو کنار گذاشتم. من ترانه های عاشقانه ای می خوندم که واقعا دوست شون داشتم و دیگران هم تشویقم می کردن که ادامه بدم. اما چند تجربه ی عاطفی خیلی بد داشتم و بعد از اون دیگه رابطه ی شورانگیزی رو تجربه نکردم. وقتی هم عشق از زندگی من رفت، هر چی تلاش کردم دیگه نتونستم ترانه ی جدیدی بنویسم یا بخونم. من الان زندگی خوبی دارم، اما دیگه شور و شوق گذشته رو ندارم. دوباره وارد رابطه با مرد هایی شدم اما دیگه جرات اهمیت دادن به عشق رو ندارم.
شنیدن حرف های گلوریا ناراحتم کرد و منو به فکر فرو برد.
.
.
.
امروز قبل از یک خواب کوتاه، مشغول مراقبه شدم. تمرکز زیادی نداشتم اما انرژی به شکل غیر قابل توصیفی درون سیستم انرژیکی بدنم در جریان بود.
نظرات
ارسال نظر