رمان بازگشت به لموریا 2| پست هفتادم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

این بر خلاف هدف بازی شبیه بازی بود. این نشون می داد که بازی هنوز باگ هایی داره و باید شناسایی و برطرف بشه.

این دختر رو توی فضای بازی به طور نامحسوس زیر نظر گرفتم. هیکل درشتی داشت. یعنی چنین کالبدی برای خودش ساخته بود. نمی دونستیم توی دنیای واقعی کیه و حتی چه جنسیتی داره. کالبد شبیه سازیش یه دختر جوون بود و 18 سال داشت. خوش چهره و تمیز بود. مناطق سرد و کوهستانی بازی رو برای کسب تجربه انتخاب کرده بود. لباسای زمستونی خاکستری پوشیده بود. عضو تیم یا گروه خاصی نبود و به تنهایی وارد منطقه ی کوهستانی شده بود. علایقش شامل مصرف مقدار زیادی پاستیل و شیرینی های شفاف و رنگی بود.

از نظر تعبیر خواب روانشناسی، اعتیاد به مصرف شیرینی، نماد احساس نیاز یا فقدان در مورد لحظات شاد و شیرین زندگیه. اینطور افراد معمولا دوست دارن یک اتفاق بخصوص که در گذشته باعث شادی شون شده دوباره رخ بده تا بتونن به جریان عادی زندگی برگردن.

حین دیدن این دختر از مانیتور، متوجه شدم که سیستم بازی بر اساس آنالیزی که از انتخاب ها و رفتار های دخترک انجام داده بود، دو پسر رو گاها به سراغش می فرستاد. پسر ها که در واقع ربات های بازی بودن، یه ابزار شوخی شبیه قوطی رو روی آتیشی که دخترک درست کرده بود پرت می کردن و بعد از دو ثانیه، اون قوطی به خاطر گرما می ترکید. تحت تاثیر ترکیدن قوطی، یه لحظه پودر سفید زیادی پخش میشد اما در مجموع اتفاق بدی رخ نمی داد.

سیستم بازی شبیه سازی، زمانی این اتفاقات رو رقم می زد که تشخیص میداد یک بازیکن، درگیر حس قربانی بودنه و حاضر نیست این حس رو کنار بذاره. بازی با ایجاد چنین چالش هایی سعی می کرد تا بازیکن رو به نحوی ترغیب کنه تا عکس العمل جدیدی نشون بده. تا با این موضوعات مقابله کنه و کم کم تغییر کنه. اما گاها آدم های سرسختی درون بازی پیدا میشدن که وضعیت روانی پیچیده تری داشتن. به طور مثال این دخترک می تونست از اون دو نفر شکایت کنه و توی دادگاه پیروز بشه و از این طریق امتیاز بگیره. اما از اون جایی که علاقه ای به بروز رفتار های جدید و ارتباط گرفتن با جامعه نداشت، اهمیتی نمی داد.

وقتی بازیکن هایی مثل این دختر درون بازی شبیه سازی پیدا می شدن، اصطلاحا بازی دچار باگ می شد و مطالعات ما برای برطرف کردن این چرخه ها شروع میشد. توی خواب، برای صحبت با این دخترک، در قالب یک بازیکن، وارد منطقه ی کوهستانی شدم. توی اون منطقه ی کوهستانی، کمپ های مختلفی وجود داشت و معمولا به صورت گروهی پیش می رفتن و ماجراجویی انجام می دادن.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...