به هر صورت نگاهمو ازش گرفتم. توی لوله ی آزمایشگاهی یه چوب خط جدید انداختم. ولی با خودم فکر کردم این بازی یه چیز بیشتری می خواد، اما نمی دونستم چی...
بعد از بیدار شدن از خواب، به سراغ میز کارم رفتم. از وقتی سایت تفسیر خواب باز شده، هر وقت که آنلاین بشم، کاری هم برای انجام دادن هست. توی گروه بازی سازی هم هر روز کارناواله، چون اعضای جدیدی وارد گروه شدن و اتاق های گفت و گو، تقریبا مدام فعال هستن. بعضی هاشون دارن پروژه های کوچک و دو سه نفری انجام میدن و گزارش کارهاشون رو میشه دید. منم یک سری مطلب و گزارش جدید ارسال می کنم و به پیام ها و ایمیل ها جواب میدم.
درست شب بعد از راه اندازی سایت تفسیر خواب، خواب دیدم که دارم توی خونه ی پدریم پرسه می زنم. به جز نیلوفر، هیچ آدم دیگه ای خونه نبود. نیلوفر شمایل یک دختر نوجوون رو داشت و با خوشحالی در حال ورق زدن یه لغت نامه ی قدیمی بود. این لغت نامه، فارسی به انگلیسی بود. آخر لغت نامه نوشته شده بود که لطفا تیم ما رو توی شبکه های اجتماعی دنبال کنید. راستش برای من عجیب بود. چون فکر می کردم این نسخه از لغت نامه کهن تر از این حرفا باشه و مربوط به زمانی بشه که هنوز شبکه های اجتماعی ایجاد نشدن.
یکی از شبکه های اجتماعی منو یاد خاطره ای انداخت. حالا که فکر می کنم، این شبکه ی اجتماعی اصلا توی دنیای واقعی وجود نداره و صرفا منحصر به خواب من بود. توی خواب ذاتا می دونستم که این شبکه ی اجتماعی، برای افرادی بوده که آرزوی خاصی داشتن و این شبکه سعی داشته افراد رو تعلیم بده که آرزو هاشون رو تبدیل به واقعیت کنن.
توی خواب، یادم اومد که من سال ها پیش عضو این شبکه بودم و درونش آدم هایی رو دیدم که سال های توی حسرت رسیدن به آرزو هایی بسیار کوچیک می سوختن و تکنیک هایی که برای جذب آرزو ها یاد می گرفتن فایده ای نداشت. یادم اومد که من از اون شبکه جدا شدم و به روش دیگه ای پیش رفتم و الان سال هاست که آرزو هایی که توی اون شبکه داشتم برآورده شده و حتی بار ها سراغ آرزو های جدیدی رفتم و برآورده شون کردم.
نظرات
ارسال نظر