رمان بازگشت به لموریا 2| پست پنجاه و نهم
نوشته شده توسط:ارغوان در | ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۱ | ۰ دیدگاهظاهرا این موجود به مقدار زیادی به ارواح صعود کننده حسودی می کرد. شیطان با چشم هایی پر از اشک این حرف ها رو می زد. این حسادت کودکانه اش برای من خنده دار بود. هم زمان می دیدم که میدان انرژیش به چه شکل هست. من یک قلب بسیار قوی و بزرگ رو درون این موجود دیدم. با این حال، این قلب برای احساسات شدیدی که داشت خیلی کوچک بود. من چاکرای گلوی بسیار قدرتمندی درون این موجود دیدم، اما برای بیان حجم وسیع عواطف و احساسات شدید این موجود، بسیار ضعیف بود. همین باعث میشد که هر بار تلاش برای حرف زدن با سورس هستی، انرژی شدیدی از چاکرای قلب و گلوی این موجود جاری کنه و این انرژی مثل آبشار سرازیر میشد. این آبشار زمردین و فیروزه ای، بسیار خیره کننده بود.
وقتی که این موجود صدای خنده ی منو شنید، به من نگاهی انداخت. به نظر می رسید که کاملا منو می شناسه. هیچ کس برای این موجود غریبه نبود. با همون خشم و حسادت کودکانه ی خودش گفت: اگه روزی ادعا و طمعت بیشتر از عشقت بشه، مطمئن باش که سراغ تو هم میام.
.
.
کاملا برام قابل درکه که چرا لوسی همچین خوابی رو دیده. لوسی برای من نماد فردیه که تصمیم خودش رو گرفته و قصد داره یک فرد مفید و خوب باشه. ناخودآگاه و روان افرادی که بدون در نظر گرفتن سود و منفعت شخصی، در شرایط سخت و حساس زندگی، خوب بودن رو انتخاب می کنن، پر از این احساسات و تجارب منحصر به فرده.
.
.
.
خیلی وقت پیش، زمانی که تازه با اعضای گروه بازی سازی آشنا شده بودم، تقریبا مدام از توصیف خواب ها و شهوداتم ترس داشتم.
یک شب مشغول مراقبه و ترمیم روانم از خستگی های روزمره بودم که خیلی سریع و اتفاقی، نور طلایی رنگی به سمتم اومد و با چاکرای چشم سوم من برخورد کرد. تصویر کوتاهی شاید به اندازه ی چند ثانیه دیدم در مورد یکی از اعضای گروه. دیدم که توی مسنجری که با مسنجر های زمینی فرق داشت، پیامی برای من فرستاد. این خواب داشت اتفاقی از گذشته رو نشون میداد. متوجه شدم که ماهان یعنی همکار فعلیم توی گروه بازی سازی، در واقع یک دوست قدیمی از دنیای لمورین هاست. ماهان به من پیام داده بود که: تونستم مرحله ی هفتم بازی ای که مشغول طراحیش هستم رو بنویسم. تونستم سمبل معادل مناسبی برای مرحله ی هفتم پیدا کنم و به صورت یک مدل، نحوه ی رسیدن به خدا رو توضیح بدم. (این یک جمله ی سمبلیک هست)
نظرات
ارسال نظر