رمان بازگشت به لموریا 2| پست پنجاه و چهارم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

بنا هست که ژورنال هایی که بازیکن های ما درون سایت تفسیر خواب روانشناسی ایجاد کردن، به این بازی متصل بشه و حافظه ی بازی، به کمک کلمات کلیدی خواب هایی که دریافت کرده، مراحل بازی، فضا ها و چالش های پیش روی بازیکن رو رقم بزنه.

طراحی الگوریتم های این بازی پیچیده است اما غیر ممکن نیست.

حین جلسه ی امروز گروه بازی سازی، من متوجه موضوع جالبی شدم که تا قبل از این، چندان بهش توجه نکرده بودم. زمانی که آنلاین شدم آندری ازم پرسید: این طرح روی صورتت داستانش چیه؟ داری توی مهد کودک کار می کنی؟

وقتی به مانیتور و تصویر خودم نگاه کردم، متوجه شدم یکی از برچسب پفکایی که پارسا می خوره به صورتم چسبیده و ظاهرا چون گوشه ی صورتم بوده متوجهش نشدم. و احتمالا وقتی که خواب بودم برای شوخی این کارو انجام داده.

این برچسب باعث شد چند دقیقه ای همه ی اعضای گروه بخندن و صحبت ها تبدیل به شوخی و جوک بشه. من کاملا احساس کردم که هاله ی ما به طور همزمان یک رنگ درخشان و شفاف تر پیدا کرد. حتی غبار های اضافه ای که روی هاله ی برخی اعضای گروه بود برای لحظاتی کمرنگ شد. فکر می کنم که شوخ طبعی یک انرژی خیلی مهم برای ایجاد ارتباطات صمیمانه و جلب اعتماده. بار ها دیده بودم که حین کار با لمورین ها آدم خنده رو و شوخی بودم اما طی زندگی فعلی، کمی جدی تر شدم و با دوستانم به اندازه ی اون زمان شوخی نمی کنم.

تقریبا غروب بود که از خواب بیدار شدم و سراسیمه خودمو برای یه جلسه ی نیمه رسمی به میز کارم رسوندم. حالت منگ و خواب و بیدار داشتم و بیشتر داشتم به خوابی که مشغول دیدنش بودم فکر می کردم. خواب می دیدم که منو فرستادن توی محیط یک بازی شبیه سازی. مثل آپلود شدن بود. مثل این که در یک کامپیوتر به روی آدمیزاد باز بشه و بتونی بی واسطه تر وارد سرزمین یک بازی بشی. می دونستم که وقت زیادی ندارم و تعداد زیادی برنامه نویس منتظرن که از بازی رو نمایی کنن.

من خواستم منظره های ناتموم و بی رنگ و جلوه ی بازی رو تموم کنم. می دونستم اگر این کار رو انجام ندم، این قسمت ها محدود میشن. من کمی محافظ کار بودم. قوطی های رنگمو با خودم برده بودم. از این رنگ ها برای رنگ آمیزی استفاده می کردم. می خواستم جلوه های بیشتری به یک درخت ببخشم. با خودم گفتم: ای کاش وقت بود که رنگ ها رو بیشتر ترکیب کنم و رنگ های زیبای بیشتری درست کنم.

حین استفاده از قوطی های رنگ متوجه شدم که رنگ های ترکیبی زیادی با خودم آوردم.

من عادت دارم توی قوطی های خالی شده ی گواش، یا قوطی های نیمه خالی، ترکیب رنگ های جدیدی درست کنم. درب پوشاننده ی قوطی های رنگم هم اغلب پوشیده از دو یا سه رنگه. این به خاطر بی نظمی و عجله ی خودم هم هست اما به هر صورت باعث میشه اغلب ترکیب های رنگ متنوعی رو حین نقاشی کشیدن، به صورت بداهه و پیش بینی نشده استفاده کنم.

اگر از نظر روان شناسی به این خواب نگاه کنیم، این رنگ های ترکیبی و نحوه ی ظهورشون، برای من نماد چیز هایی هستن که به صورت ناخودآگاه و از گذشته با خودم به همراه دارم. این عناصر بداهه، درست حین کار کردن در مورد پروژه ی ماشین شبیه سازی یا تعبیر خواب، خودشونو نشون میدن. درست به محض این که خودمو در معرض چالش های ماشین شبیه سازی قرار میدم، خواب های جدیدی از راه میرسن و کمکم می کنن تا مشکل رو برطرف کنم.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...