رمان بازگشت به لموریا 2| پست چهل و هفتم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

از طرفی، سمبل گیاهان خوراکی، نماد احساساتی به مراتب پیچیده تر هستن. چون که گیاهان اصولا از گونه ی حیاتی دیگه ای ان، اون ها مثل موجودات بیگانه یا فضایی ای هستن که درست کنار ما زندگی می کنن و ما هزاران ساله که از گیاهان برای درمان و تامین انرژی حیاتی بدنمون استفاده می کنیم.

من فکر می کنم باید با انرژی قوی تر گیاهان در مورد درمان گره ها یا ویروس هایی که توی سطوح غرایز، روان انسان رو درگیر کردن اقدام کرد. این کار مثل به روز رسانی یک سیستم می مونه که باعث افزایش مقاومتش در برابر ویروس میشه.

من هنوز چیز بخصوصی در مورد سمبل شناسی گیاهان نمی دونم و زیاد هم پیش نمیاد که درون خواب ببینمش. فقط تا جایی که متوجه شدم، اون ها اشاره به افکار و احساساتی دارن که به طور مستقیم جنبه ی رفتاری پیدا نمی کنن و معمولا هم ترکیب یافته ای از چند احساسن. پس عجیب نیست اگر حین مطالعه شون متوجه شم که توی طبیعت فیزیکی هم، گیاهان از تنوع بیشتری نسبت به گونه های جانوری برخوردارن. اگر با یک الگوی مشخص، گونه های جانوری به صورت 2 به 2 جفت گیری کنن، تنوع گونه های بیشتری به وجود میاد. اگر از دید سمبل شناسی به این قضیه نگاه کنیم، هر بار که چند غریزه درون ما کامل میشه و الگوریتم این غرایز و احساسات رو پیوند میدیم، یک موجودیت پیچیده تر به وجود میاد. مثل این میمونه که نرم افزار کامل تر و پیچیده تری رو بسازیم و درون روان مون نصب کنیم.

این کار شبیه به پیوند نژادی مثل الاغ و اسب نیست که قاطر متولد بشه چون نتیجه ی این پیوند مجددا قاطر هست که یه حیوانه نه گیاه.

مدلی که ازش حرف می زنم مثل این میمونه که یک گاو، زمین رو شخم بزنه، الاغی آب حمل می کنه، میمونی دونه بکاره، یک مرغ علف های هرز رو از بین ببره و در نهایت از تلاش این موجودات، مزرعه ای پرورش پیدا کنه و خوراک این موجودات رو تامین کنه.

البته این مزرعه ممکنه به پرورش گیاهان دارویی یا تزئینی هم بپردازه. در این صورت شخصیت من بیشتر شبیه پروانه های آبی و نقره ای این باغه. من و کاری که انجام میدم به شکلی برای روان جمعی دنیای اطرافم مفید هست، اما این که حقیقتا یک پروانه ی ضعیف و شکننده، چطور باید توی دنیایی که هنوز پره از حیوانات وحشیه زنده بمونه، واقعا برام سواله ...

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...